اعتکاف و چگونگی ورود به عالم آن
استاد اصغر طاهرزاده
بسماللهالرحمنالرحیم
«وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ»[۱]
و نیز به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم و با آنها عهد بستیم که خانهی مرا براى طوافکنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه و آماده کنند.[۲]
مقدمتاً تولد مبارکِ وجودِ مقدس حضرت امىرالمؤمنینu را خدمت همه عزیزان تبریک عرض مىکنم. مسلّم همه ما باید به برکات این تولد امیدوار باشیم به جهت اینکه خداوند در چنین روزی وصی بالاترین انبیاء، یعنی بزرگترین اولیاء را به بشر عرضه کرده است. چرا که هر زمانى، ظرفیت وقوع هر حادثهای را ندارد و لذا اگر زمانی خاص ظرفیت تولد امیرالمؤمنینu را دارد، به جهت شرافت خاصی است که در آن زمان هست و تا قیام قیامت آن زمان مىتواند ظرف الطاف خاص الهی برای انسانها باشد و در همین راستاست که خداوند به حضرت موسیu مىفرماید: براى همىشه آن زمانی که خداوند قوم بنىاسرائیل را از فرهنگ ظلمانی فرعونی نجات داد، متذکر باشد. لذا فرمود: «وَ ذَکِّرْهم بِاَیامِ الله»[۳] آن ایامُالله را همواره به یاد بنىاسرائیل بیاور و از قداست آن بهرهگیری کنید.
ما اگر معتقد باشیم که هر ماه رمضانی خاصیت خاصی دارد. آثار و برکات ماه رمضان را به دوران عمر وجود مقدس پیامبرf محدود نمىکنیم. هوشیاری به فضیلت زمان و مکانهای خاص، ما را مىرساند به اینکه هر ماه رمضانی راه ورود به الطاف خاص الهی است. اگر این هوشیاری را که وجود نورانی پیامبرf یافته و به ما هم خبر داده، بگیریم، در واقع متوجه واقعیت مهمی شدهایم. در راستاى همین هوشیاری مىگویند شما در روز سیزدهم رجبِ هر سالی که سالروز تولد وجود مقدس وصی کلّ است، مىتوانید از برکات تولد نور حضرت در ظرف آن زمان استفاده کنید. امىرالمؤمنینu در چنین روزی متولد مىشوند. یعنی این روز؛ ظرفیت ظهورِ بزرگترین وصی پیامبر خداf را دارد و در همین راستا برکات خاصهی الهی برای کسی که آمادگی استفاده از آنها را دارد، در صحنه است. مىدانید که هر پیامبری وصىای دارد. کاملترین نبى، کاملترین وصی را داراست. پس اىن روز ظرفیت ظهور یکی از عالىترین نعمتهای خدا را در خود دارد و لذا روز با برکت و مقدسی است. ما از طریق بزرگداشت این روز و از طریق یاد امیرالمؤمنینu راه ورود به نعمتهاى بزرگ الهی را براى خودمان ممکن مىسازیم. آداب تجلیل از آن حضرت و یاد اىشان در اىن است که نسبت به وقوع آن حادثه شکر کنیم و نسبت به آن بىتفاوت نگذریم. و از خداوند تقاضا کنیم محبت ولی خود را در جان ما شعلهور گرداند.
شما در ماه مبارک رمضان وقتی مىدانید که این ماه یک قدر و قیمت خاصی دارد صِرف این توجه، شما را وارد ایمان مىکند. یکی از اعتقادهاى ما که خیلی کار از آن مىآید اعتقاد به اىن است که خدا اراده مىکند. در ماه مبارک رمضان؛ شیطان را در بند نموده و دریچه خلوت با خودش را به سوی قلب ما باز کند. نفسِ توجه به ماه مبارک رمضان یک نحوه ایمان و شرافت است، در مورد روز سیزده رجب و یا اساساً توجه به خودِ ماه رجب هم موضوع از همین قرار است.
برکات توجه به ایام الله
در مورد زمان و مکانهای مقدس دو نکته باید مورد توجه قرار گیرد:
الف- برسیم به این شعور که خداوند زمانها و مکانهاى با برکتی در عالَم قرار داده است و سعی کنیم حقوق آنها را ادا نماییم و از برکات خاصی که در آن زمانها و مکانهای مقدس به انسانهاى آماده پذیرشِ انوار الهی مىرسد، خود را محروم نکنیم. اگر موضوع در حدّ اندیشه ما انسانها بود مىگفتیم زمانها و مکانها که نسبت به همدیگر فرقی نمىکند! ولی وقتی وارد عمل مىشویم مىبینیم عجب! احوالاتی که کنار خانهی خدا و یا در مسجد کوفه یا در ماه رمضان براى انسان ظهور مىکند، دقیقاً مخصوص به همان زمانها و مکانها است. وقتی انسان متوجه باشد که خداوند اراده کرده است که این ماه خاص خاصیتهای ویژهاى در بر داشته باشد و در تجربه هم به آن مىرسد، آنگاه متوجه عظمت روح پیامبرf مىشود که چگونه توانستهاند در بین زمانها و مکانهای معمولی که به ظاهر همه آنها شبیه همدیگر هستند، آن زمان و مکان خاص را بشناسند و به ما معرفی کنند. در همین راستا به ما یاد داده اند که ماه رجب و پیرو آن سیزدهم رجب زمانهای خاصی هستند که برکات ویژهای در بر دارند.
ب- نکتهی دومی که در بارهی ایامالله باید مورد توجه قرار گیرد این است که اراده کنیم از طریق اىن روز، برکات خاصی را براى جان خود جلب کنیم، چون یک طرفِ ایامالله به ما مربوط است و مىتوانیم از برکات آن ایام بهرهمند شویم و انصافاً سنت خوبی است که سنت حسنه اعتکاف را در ماه رجب و آن هم از روز سیزده رجب برنامهریزی کردهاند. شما فرصت پیدا کردهاید در این روز با شروع اعتکاف و با امید به رحمت خدا، زمینهی جلب رحمتهای خاصهی پروردگار را برای خود فراهم کنید.
همینقدر در رابطه با ماه رجب و روزهی آن بدانید که رسولخداf فرمودند:
«رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ أُمَّتِى»[۴]
ماه رجب، ماه خدا است و شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است.
در ماه خدا یعنى ماه رجب قرارداشتن یعنى خداوند نهاىت رابطه را با بندگانش برقرار مىفرماید تا آنها را متوجه خود کند.
و نیز آن حضرت مىفرمایند:
«فَمَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْماً إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً اسْتَوْجَبَ رِضْوَانَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْمَیْنِ لَمْ یَصِفِ الْوَاصِفُونَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْکَرَامَهِ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَهُ سَبْعِینَ عَاماً»[۵]
هرکس یک روز از ماه رجب را از سر ایمان به خدا و آخرت روزه بدارد، مستوجب رضوان و رضاىت بزرگ الهی مىشود، و هرکس دو روز از آن را روزه بدارد، همه آنهاىی که خوبىها را وصف مىکنند – چه از اهل زمین، چه از اهل آسمان- نمىتوانند کرامتی را که اىن شخص نزد خدا پیدا مىکند وصف کنند، و هرکس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش جهنم خندق یا حجابی قرار مىدهد که طول آن برابر هفتاد سال راه است.
یعنى؛ سه روز روزهداری در ماه رجب موجب مىشود که انسان یک عمر از آتش جهنم فاصله بگیرد و عواملی که موجب جهنمىشدن انسان مىگردد مثل حرص به دنیا و شهوات آن، قدرت جذب انسان را از دست بدهند.
در روایت دیگر هست که رسولخداf مىفرمایند:
«مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَهُ سَبْعِینَ عَاماً وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ لَقَدْ وَجَبَ حَقُّکَ عَلَیَّ وَ وَجَبَ لَکَ مَحَبَّتِی وَ وَلَایَتِی أُشْهِدُکُمْ یَا مَلَائِکَتِی أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»[۶]
هرکس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش، خندق یا حجابی قرار مىدهد که طول آن برابر هفتاد سال راه است، و خداوندU در موقع افطار به او مىگوید: حق تو بر من واجب شد و محبت و سرپرستی من نسبت به تو واجب گشت، ای ملائکه من! شما شهادت دهید که من تمام گناهان او را بخشیدم.
و نیز حضرت مُوسیَبْنَ جَعْفَر uمىفرمایند:
«رَجَب شَهْرٌ عَظیمٌ، یُضاعِفُاللهُ فیهِ الْحَسَناتِ، وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِئاتِ، مَنْ صامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَباعُدَتْ عَنْهُ النّارُ مَسیره سَنَهٍ، وَ مَن صامَ ثَلاثَهِ اَیامٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهٍ»[۷]
رجب؛ ماه عظیمى است که خداوند نیکىها را در آن چند برابر و بدىها را محو مىنماید، هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بدارد، آتش جهنّم به فاصله یکسال از او دور مىشود و هر کس سه روز از آن را روزه دارد، بهشت براى او واجب مىشود.[۸]
حال شما؛ در حالتِ اعتکاف در ماه رجب یکی از اعمالی که انجام مىدهید سه روز روزهداری است با اینهمه فضیلت که پیامبر خداf و ائمه معصومینh از آن خبر دادند. مواظب باشید سرسری این روزها را نگذرانید.
اعتکاف؛ شراىط براى خداىابى
مسلّم در اعتکاف برای معتکف زمینهی ظهور برکاتی خاص فراهم مىگردد. زیرا انسان معتکف شرایط را جهت یادآوری پیمانی که با خدا بسته است، فراهم مىکند، عمده آمادهکردن شراىطی است که زمینه برای برگشت به آن عهد فراهم آید و با عمق جانش وقتی شنید که «ألَسْتُ بِرَبّکم؟» جواب دهد؛ «بلی شَهِدْنا» آری ای پروردگار من؛ مىبینم که تو تمام زندگی مرا تحت تدبیر عالیهی خود گرفتهاى. و از خدا مىخواهیم به حق آن امام بزرگی که برکت وجود مقدسش را در اىن روزها به بشریت مرحمت فرموده، برکات خاص خود را برای معتکفین مقرر و مستدام بدارد.
رواىات صادرشده از معصوم خبر از آن دارد که اعتکاف برکات زیادی برای معتکف به همراه دارد و لذا باىد سعی کنیم طوری آداب و ادب اعتکاف را انجام دهىم که نهاىت بهرههاى مورد نظر را ببریم. در رواىت از رسول خداf داریم: «مَنِ اعْتَکَفَ ایماناً وَ احْتِساباً عُفِوَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبه»[۹] هرکس براى خدا و با ایمان کامل معتکف شود، گناهان گذشته او بخشیده مىشود.
باز در رواىت از آن حضرت داریم: «اَلْمُعْتَکِفُ یعْکُفُ الذُّنُوبَ وَ یجْرِی لَهُ مِنَ الْأجْر، کَآجْرِ عامِلِ الْحَسَناتِ کُلَّها»[۱۰] معتکف از گناهان باز مىاىستد و بدین وسیله اجری مانند اجر کسی که همه نیکىها را انجام مىدهد، خواهد داشت.
و نیز مىفرمایند: «…مَنِ اعْتَکَفَ یوْماً ابْتِغاءَ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلّ جَعَلَ اللهُ بَینَهُ وَ بَینَ النّارِ ثَلاثَهِ خَنادق اَبْعَدَ مِمّا بینَ الْخافِقَین»[۱۱] هرکس روزی را معتکف شود براى جلب نظر خداى U، خداوند بىن او و آتش جهنم سه خندق فاصله مىاندازد که فاصلهی هر خندقی بیشتر از فاصلهی مغرب و مشرق است. یعنى مىلها و اعمالی که منجر به ورود او به جهنم مىشود در او از بىن مىرود.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ اعتکاف بهرههاى فراوانی را با خود به همراه دارد. عمده آن است که سعی کنیم حالاتی را در خود اىجاد کنیم که آن بهرهها و برکات براى ما محقق شود.
در رواىت داریم که پیامبرf هر سال ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد معتکف مىشدند و حتی آن سالی که به جهت جنگ بدر نتوانستند معتکف شوند، سال بعد بیست روز معتکف شدند.[۱۲] و اىن عمل آن حضرت، اولاً: اهمىت اعتکاف را مىرساند. ثانیاً: ما را متوجه برکاتی مىکند که رسولخداf با آن همه عظمت و قربی که دارا بودند، به آن برکات نیاز داشتند و عملاً از طریق اعتکافْ راهِ قلبِ خود را به سوی آسمان غیب باز نگه مىداشتند.
فوق مرگ و زندگى
اجازه بدهىد ابتدا تذکراتی در رابطه با حالاتی که باىد یک معتکف در خود بهوجود آورد عرض کنیم و سپس به اعمالی که باىد به آن پرداخته شود توجه کنیم.
ابتدا باىد عزیزان متوجه بوده و ایمان داشته باشند یک خبرهاىی در عالَم بالا وجود دارد که اگر آمادگی لازم را در خود اىجاد کنیم از آن خبرها و بصیرتها محروم نمىشویم، و اگر عزیزان به دنبال آشناىی روح و قلب از آن حقاىق غیبی نیستند، عملاً اعتکاف آنها یک تفنن و تفریح محسوب مىشود.
اعتکاف به آن نحوهاى که به ما دستور دادهاند عملاً یک نحوه مُردن و خارجشدن از قیل و قال دنیا و واردشدن به برزخ است. شما باىد در اىن چند روزه اولاً: روزهدار باشید، مثل مرده که غذا نمىخورد. ثانیاً: خودتان را در دست اراده خداوند قرار دهید، مثل مىت که در دست غسّال است و هیچ ارادهاى از خود ندارد، تا حجاب اسباب و وساىل از جلو قلب شما مرتفع شود. انسان مرده هیچ ارادهاى از خود ندارد. به ما دستور دادهاند اگر بتوانید در چنین شراىطی در برابر خدا بمىرید، به اعتکاف زنده مىشوید. مثل انسانی که چون مُرد و او را در قبر گذاشتند، حیات برزخی او شروع مىشود و به حیات برزخی زنده مىشود و متوجه چیزهاىی مىگردد که تا آن موقع که در حیات دنیاىی بود از آنها غافل بود. پس آنچه را که خوب باىد بفهمىد و به قلبتان هم بفهمانید آن است که با ورود به اعتکاف احساس مُردن کنید و حکمِ «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» را در جان و قلب خود محقق نماىید و به فرماىش امىرالمؤمنینu: «قبل از اىنکه بدنهاى شما به آن دنیا منتقل شود، قلبهاىتان را به آن دنیا منتقل نماىید».
اگر شما الآن مردید چه حالی به شما دست مى دهد؟ از یک طرف نمى توانید غذا بخورید، ولی از طرف دیگر نفس امارّهتان ماىل به غذاخوردن و لذّتبردن است، عیناً در برزخ حال اکثر انسانها همینطور است که مىل به غذا در آنها هست، ولی غذاىی که جواب اىن مىل را بدهد وجود ندارد. روز قیامت نیز مسئله به همین شکل است ولی شدیدتر، به همین جهت در رواىت داریم؛ با روزه ماه مبارک رمضان خودتان را از فشار گرسنگی و تشنگی قیامت آزاد کنید. چون با روزه، مىل به خوردن و نوشیدن را تا حدّی کنترل و فرو مىنشانید تا در برزخ و قیامت بتوانید از تحرک شدید آن مىل آزاد باشید.
وقتی انسان مُرد و وارد برزخ و قیامت شد، ماىل است که به دنیا برگردد و غذا بخورد و نوشیدنىهاى مورد اُنس نفس را بنوشد، اما در آن حال که دیگر در دست خداست، نه مىتواند غذا بخورد، نه مىتواند از آن عالَم بىرون بىاىد. در حالت اعتکاف چنین حالتی را تمرین مىکنید تا کمى به عالم برزخ و قیامت نزدیک شوید و از احوالات آن عالَم برخوردار گردید. در آن حالت خواهید دید چه برکاتی در چنین حالتی براى شما بهوجود مىآید. اگر به لطف الهی بتوانید خودتان را الآن در حین اعتکاف و با منصرفشدن از دنیا، در برزخ حس کنید، آرامآرام توجهات قلب نسبت به آن عالم شروع مىشود. آنچه در اىن حالت از شما انتظار مىرود اىن است که هرچه بیشتر آداب اعتکاف را رعاىت بنماىید و از آن مهمتر؛ ذهن و دل را کاملاً از دنیا بیرونآورید. شما هم اکنون در خانه خدائید و بحمدالله در امنیت الهی هستید و در اىن حالت شیطان کمتر مىتواند شما را وسوسه کند. به اىن جهت باىد در مسجد معتکف شوید، چون قلبْ در چنین مکان مقدسی بیشتر حضور حق را احساس مىکند. همان طور که وقتی در برزخ حجابها از جلو قلب مرتفع شد و حضرت عزرائیلu تعلقات دنیاىی را از ما گرفت، حضور خدا بیشتر جلوه مىکند. لذا قرآن در مورد احوالات اهل دنیا در برزخ مىفرماید:
«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[۱۳]
تا آنگاه که مرگ یکى از اىشان فرا رسد مىگوید: پروردگارا مرا بازگردانید * شاىد من در آنچه وانهادهام کار نیکى انجام دهم، چنین نیست اىن سخنى است که او گوینده آن است و در پشت آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد.
هر کدام از اهل دنیا در برزخ التماس مىکنند خداىا! مرا برگردان. چون چشمش که بىدار شد مىبیند که عجب؛ بیش از آنکه فکر مىکرد، دنیا دست خدا بود. به طور معمول؛ وسط کوچه و خیابان نمىشود فهمید همه چیز دست خدا است. در مسجد بهتر مىفهمى کارها دست خدا است و لذا باىد در مسجد معتکف شد و آن مقدمات را فراهم کرد تا اىن احساس را بتوانید به قلبتان برسانىد. پس چون از طریق اعتکاف مُردید، عالىترین شعور که عبارت باشد از توجه به حضور خداوند در همه مناسبات، شروع مىشود.
آرى! شیطان براى اىنکه وارد اىن مرحله نشوید، تلاش زیادی مىکند. ابتدا شما را به یاد مشکلات دنیاىى مىاندازد که چه نشستهاى، از کار و کاسبی و مدرک و … عقب افتادى؟! اگر موفق نشد، شروع مىکند شما را از گرفتن نتیجه مأیوس کند که بابا! اىن کارها مربوط به تو نیست، تو به جاىی نمىرسى، اىن کارها مربوط به اولیاء خدا است. ولی اگر کمى مقاومت کنید مىبینید کید شیطان ضعیف است.
حالا اگر شما مُردید چکار مىکنید؟ دیگر که نمى توانید هوس نانخوردن بکنید اگر مُردید دیگر که نمىتوانید غصهی دکان و مغازه و خانه و فرزند و همسر و مدرک و اىنجور چیزها را بخورید، چون اگر غصهی اىنها را بخورىد هم فاىده ندارد. اگر هم در آن حالت برزخ و قیامت غصهی اىنها را بخورى، خودت به خودت مىگویی چقدر احمقام! یکدفعه در آن حالت مى بىنید فقط یک چیز در صحنه است و آن فقط خداست، و اوست که همهکاره است و من کاری در خور چنین صحنهاى انجام ندادهام، و قلبی که بتوانم در چنین حضوری قرار گیرم با خود نیاوردهام، از اىن رو ناله سر مىدهى! پروردگارا مرا برگردان، جواب مىآید؛ «کلاّ» نمىشود.
در حالت اعتکاف و با ورود در حالت برزخی مىتوانی با خدا ارتباط برقرار کنى. اعتکاف را براى همین گذاشتند که ببینی در برزخ چه کار باىد بکنى. در اعتکاف به شما مىگویند «مُردهاىد» و کاری که در برزخ نمىتوانی انجام دهى، اىنجا انجام بده. اىن است که اگر عناىت داشته باشید، اعتکاف بهترین شراىط ارتباط با خداست. شما در اعتکاف مردهاىد، مرده در برزخ چه کار مىکند؟ اگر سی سال در دنیا خدا را صدا نزده باشد، اگر راههاى ارتباط با اسماء الهی را بر قلب خود نگشوده باشد، آنجا هیچ کاری نمىتواند بکند، در ظلمت ابدی خواهد بود. شما در برزخ مىخواهید بگویید خدا؛ ولی اگر در دنیا قلب با خدا مرتبط نبوده، نمىتواند بگوید. هر چه انسان در دنیا بوده است، در برزخ همانطور مىتواند باشد، آنجا محل و موطن ظهور ملکات است. اگر کسی نمىتواند در آن نشئه با خداخداگفتن، به قربِ الهی ناىل شود، چون آن موقع که در دنیا در لفظ مىگفت خدا، اما قلبش را در جاى دیگر قرار داده بود، مىگفت: زود نمازم را بخوانم به کارم برسم. حالا مىخواهد در برزخ بگوید خدا؟ در دنیا نگفتید خدا، گفتید: کارم و کسبم. قلب در کار و کسب بود، حالا روبهرو مىشوید با همان قلبی که متوجه کار و بازار بود، مىبینید آن قلب از نظر ارزش و براى آنکه صاحبش را به مقصد برساند، ناتوان است. آن چیزی که فاىده دارد قرب الهی است و منصرفشدن از هر چیزی که ما را از اىن قرب باز مىدارد. آرى! در ابتدا ممکن است کار سخت باشد ولی اگر جهت را درست کردید، إنشاءالله آرامآرام مىرسىد، و اعتکاف اگر درست انجام شود راه را به انسان نشان مىدهد که چگونه قلب را از همهچیز خالی کند و متوجه خدا گرداند.
وظیفهی معتکف
چنانچه دقت بفرماىید مىرسىد به اىنکه اعتکاف شراىط ارتباط با خداست، ملاحظه کنید چگونه خداوند تمام شراىط را فراهم کرده است. گفتند باىد در خانهی خدا باشى، روزه باشى، از مسجد بىرون نروى. واقعاً با طرح اىن شراىط غوغا کردهاند و زمینهی فوقالعادهاى را جهت در مسیر قراردادنِ قلبْ فراهم نمودهاند.
حضرت علیu مىفرمایند:
«یَلْزَمُ الْمُعْتَکِفُ الْمَسْجِدَ وَ یَلْزَمُ ذِکْرَ اللَّهِ وَ التِّلَاوَهَ وَ الصَّلَاهَ وَ لَا یَتَحَدَّثُ بِأَحَادِیثِ الدُّنْیَا وَ لَا یُنْشِدُ الشِّعْرَ وَ لَا یَبِیعُ وَ لَا یَشْتَرِی وَ لَا یَحْضُرُ جَنَازَهً وَ لَا یَعُودُ مَرِیضاً وَ لَا یَدْخُلُ بَیْتاً یَخْلُو مَعَ امْرَأَهٍ وَ لَا یَتَکَلَّمُ بِرَفَثٍ وَ لَا یُمَارِی أَحَداً وَ مَا کَفَّ عَنِ الْکَلَامِ مِنَ النَّاسِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ»[۱۴]
معتکف باىد در مسجد باشد، و مشغول ذکر الهی و تلاوت قرآن و نماز گردد، خود را مشغول اختلاطهاى دنیاىی نکند، مشغول شعرگفتن و شاعری نشود، از خرید و فروش پرهیز نماید، حتی از تشییع جنازه و عیادت بیمار[۱۵] و واردشدن در خانه و خلوت با همسر پرهیز نماید، از سخن زشت و جدال خودداری کند، و حتّی اگر از سخنگفتن با مردم خودداری کند بهتر است.
پس چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ باىد حوائج دنیاىی را رها کنى، اگر هم نیاز به غذا داشتى، باىد به اولین مغازه رجوع نماىی و سریعاً به مسجد برگردى. دیگر نباىد بروی ببینی چه کسی ارزانتر مىدهد، حالا هم که دیگر الحمدلله اىن مسائل حل شده است. از آخر رواىت فوق غافل نباشید که حضرت مىفرمایند: اگر معتکف بتواند بهکلی از سخنگفتن خودداری کند، بهتر است. زیرا در اىن حالت قلبْ هرچه بیشتر آماده پذیرش نفحات الهی مىشود.
توجه داشته باشید در حالت اعتکاف وقتی از دنیا و تعلقات آن منصرف شدى، با خودت روبهرو مىشوى، در آن حالت خدا را روبهروی قلب خود مىیابی و لذا خداخداگفتن جاى خود را پیدا مىکند. در زندگی معمولی چند بار که خداخدا مىگفتى، قوه واهمه یک تصوری براى ما اىجاد مىکرد و ما را متوجه کاری مىکرد تا از خداخداگفتن منصرف شویم و مزهی مناجات با خدا را نچشیم، ولی در اعتکاف براى ذکر و یاد خدا شراىط فراهم است، به شرطی که خودتان راه تحرک قوهی واهمه را با موباىل و اختلاطهاى دنیاىی و توجه به آرزوهاى دنیاىى، باز نکنید.
آن چیزی که باىد بر آن تأکید کرد و در اعتکاف باىد مطلوب شما باشد، پیداکردن راهِ خداخداگفتن است. وقتی هنوز ما وارد نیستیم و قلب راه خود را پیدا نکرده است، همان خداخداگفتن، مساوی است با حجاب. مىگویند همان موقعی که مىخواهیم بگوییم الحمدالله که در محضر حق حاضریم، مىببینم اى واى همان حضورمان حجاب مىشود. چون به جاى نظر به خدا، نظر به خداخداگفتنِ خود داریم. حال یکی از موقعیتهاىی که إنشاءالله شراىط انصراف از خود را فراهم مىکند، شراىطی است که با اعتکاف حاصل مىشود. شما در اىن شراىط مىتوانید وقتی نماز مىخوانید با اىن احساس که در برزخ هستید نماز بخوانید. اىنجا؛ نه مغازه است نه همسر و نه فرزند. حال اگر در اعتکاف نگویید خدا، در برزخ هم نمىتوانید بگویید خدا. اصل اعتکاف در اىن احساسی است که ما باىد پیدا کنیم، احساس کنیم که مردهایم و حالا با خدا روبهروایم، خداىی که مقصد و مقصود همه انسانها است و بازگشت به او، یعنى بازگشت به هدف اصلى، و حالا مى خواهیم بگوییم خدا. و فرق شراىط ما با برزخ در همین نکته است که در اىنجا اراده و اختیار ما را از ما نگرفتهاند.
در رواىت داریم که بعضی از افراد در برزخ و قیامت گنگ مى شوند، به او مىگویند «مَنْ رَبُّکَ»؟ پروردگار تو کیست؟ قلبش باىد عقیده خود را اظهار کند ولی هیچ سخنی نمىتواند بگوید و یا از سر تقلیدی که در دنیا از بقیه کرده است، جواب مىدهد. از او مىپرسند اىن را از کجا دانستى؟ مىگوید: شنیدم که مردم چنین مىگویند. آنگاه با گرز آتشین آنچنان ضربهاى به او مى زنند که چون سرب ذوب مىشود.[۱۶] و نیز از کسانی که در توجه به پیامبرf سرسری مىگذرند، در عینی که کافر نیستند، مىپرسند «مَنْ نَبِیکَ؟» برابر ۵۰۰ هزار سال طول مىکشد تا اسم پیامبرf را بر زبان بیاورد. حالا خودتان قلب خود را امتحان کنید، ببینید چند وقت است با حضور قلب صلوات نفرستادهاىد، به همان اندازه و بر اساس سالهاى برزخ، قلبْ در ارائه آن تأخیر دارد.
اگر انسان در اىن دنیا با حضور قلب صلوات بفرستد در برزخ واقعاً صلوات مىفرستد، و اگر در دنیا با معرفت و حضور قلب صلوات بفرستید آن صلوات در برزخ شما را جلو مىبرد تا به شفاعت وجود مقدس معصومىنh ناىل شوید.
در هر حال «انقطاع» از دنیا اصلىترین مقصد اعتکاف و واقعىترین مقصد انسان در زندگی دنیاىی است تا بتواند در ابدیت خود به بهترین نحو زندگی کند، ابدیتی که فقط بودن است، بدون هیچ محدودیتى. واقعىترین واقعىات، ابدیت ما است، جوان و پیر هم ندارد. ابدیت با تمام ابعاد آن الآن پیش ماست، ما باىد احساس ابدیت را یعنى در ابدیت قرارگرفتن را و در برزخ و مرگ قرارگرفتن را، در خودمان اىجاد کنیم.
اىن تذکر اصلی ما است در رابطه با احساسی که باىد عزیزان در حال اعتکاف در خود بهوجود آورند، إنشاءالله.
از سفر الىالله تا سفر فىالله
با توجه به عراىضی که عرض شد ملاحظه بفرماىید؛ اعتکافْ عالَمى دارد و باىد سعی کنیم در آن عالَم وارد شویم و در یک آرامش درونى، مرگ و زندگی براى انسان یکسان گردد و اىن حالت، حالتِ سیر به سوی باطن عالَم است، بدون حرکت دادن اعضاء و یا تحریک قوه خیال و قوه واهمه. چون در حالت اعتکاف به کمک دستوراتی که داده شده، جوشش خیال فرو مىنشیند و صحنه دل آماده پذیرش نفحات الهیه مىگردد. که گفت:
از درون خویش اىن آوازها | منع کن تا کشف گردد رازها |
بعد از سیر به سوی خدا و سفر الىالله، سفر فىالله شروع مىشود و در اىن حالت، سالک از تجلّی اسمی از اسماء الهی به تجلی اسم دیگری از آن اسماء، ناىل مىگردد و قلبْ محلِ تجلّی اسماء الهی خواهد شد، و همه اىن احوالات در شراىطی حاصل مىشود که شخص، با انقطاع از عالَم دنیا، خود را در شراىطی قرار دهد که هیچچیزِ بىرونی بر او تأثیر نگذارد و به حالت یکسانی و بىتأثیری کامل برسد و زندگی و مرگ به نحو یکسان براى او بىتفاوت باشد.
آزادی از گذشته و آینده
براى تکمىل اىن تذکر؛ تذکر خوبی است که زیاد شنیدهاىد و آن اىنکه مىفرمایند: اگر کسی در مسجد بنشیند، آن مدت که در مسجد نشسته است جزء عمرش حساب نمىشود. فهمىدن اىن موضوع خیلی مهم است، چون انسان در چنین حالت در شراىطی قرار مىگیرد که از عالم «زمان» بىرون مىرود، اگر وارد مسجد شد دیگر از گذشته و آینده آزاد است. پس حق مسجد است که وقتی وارد شدید، از گذشته و آینده آزاد باشید و اگر به واقع از گذشته و آینده آزاد بشوید، وارد مسجد شدهاىد و اگر طبق اىن قاعده وارد مسجد شدید مسلّم است که دیگر آن مدت، جزء عمر زمىنىتان حساب نمىشود. زیرا فوق آینده و گذشته قرار گرفتهاىد. شما وقتی در برزخ و قیامت مىروید، دیگر آن شراىط گذشته و آینده را ندارید، به تعبیر دیگرْ آن شراىط، شراىطی است که «بَعد» در آن وجود ندارد فقط «حال» است. پس اگر آدم در «حال» قرار گرفت، به لطف الهی دیگر نه قبل براىش هست و نه بعد. تمام مشکلات ذهنی ما از قبل و بعد است. اگر سعی کنیم در «حال» قرار بگیریم، در واقع در مقام توجه حضور حق قرار گرفتهایم، چون در توجه به آینده، توجه ما به چیزی است که هنوز نیست، و در توجه به گذشته، توجه ما به چیزی است که فعلاً رفته است. پس با توجهکردن به آینده و گذشته، در واقع توجه ما به «عدم» است. شما امروز تمرین کنید و خودتان را آزاد از گذشته و آینده، در حضور ببرید. در حین اعتکاف تا حدی در چنین حالتی قرار مىگیرید. وقتی اعتکاف تمام شد و به زندگی مشغول شدید، یادتان که مىآید مىگویید؛ عجب حالی بود. همین مختصرش کلی حال دارد. مردم وقتی به زیارت خانهی خدا مىروند در حالت حضور قرار مىگیرند، وقتی بر مىگردند مىگویند تا قبل از رسىدن به فرودگاه شهرمان اصلاً زن و بچه و خانه، یادمان نبود، ولی همینکه رسىدیم به فروردگاه و از آن حالت خارج شدیم، طاقتمان داشت تمام مىشد، نیم ساعت دیگر نمىتوانستیم براى دیدن بچهی کوچکمان صبر کنیم، اما اىن سی روز اصلاً یادمان نبود که فرزند کوچک داریم. ما چون قواعد و برکات زمانها و مکانهاى مقدس را نمىشناسیم، فکر مىکنیم اىن احوالات چیز کم ارزشی است، در حالىکه اىن بنده خدا در حین مراسم حج، یعنى اىن سی روزه به نور آن سرزمىن مقدس، در گذشته و آینده نبوده و فارغ از گذشته و آینده در «حال» بهسر مىبرده است و لذا آزاد از حجاب گذشته و آینده به راحتی مىتوان با خدا بهسر برد و راز و نیاز کرد. آنچه نمىگذارد ما با خدا ارتباط برقرار کنیم، «گذشته» و «آینده» است. گفت:
فکـرت از ماضـی و مستقبــل بــــود | چون از اىن دو رست مشکل حل بود |
چون بود فکرت همـه مشغول «حال» | نـاىد انــدر ذهــن تـــو فکـر محـال |
مشکل ما همین گرفتاری ذهنی است که دائم یا در آینده بهسر مىبریم و یا در گذشته. اگر توانستیم به مقام «حال» وارد شویم، خدا را روبهروی خود مىیابیم، خداىی که آزاد از هر آینده و گذشتهاى، عین بقاء است. مولوی در جاى دیگر مىگوید:
عمـر من شـد فدیـهی فـرداى مـن | واى از اىن فرداى ناپیداى من |
هین مگو فردا، که فرداها گذشت | تا بـه کلّی نگذرد اىـام کَشت |
اگر دائماً در فردا و فرداها زندگی کردیم، آنچنان در ناکجاآباد، همه زندگی را دود مىکنیم که هیچ امکانی براى آبادانی قیامت برایمان نمىماند.
خودتان امتحان کنید وقتی مىگویید «الله اکبر» اگر در حضور باشید به راحتی با حق سخن مىگویید، و با تماشاى او، کبریاىی او را بر زبان مىرانید. اما چه چیزی نمىگذارد اىن رؤیت محقق شود؟ نظر به گذشته و آینده، نظر به اىنکه قبلاً چه کردى، یا بعداً باىد چه بکنى. ملاحظه کنید که «گذشته» کو؟ مسلّم حالا آن گذشته نیست. «آینده» کو؟ مسلم آن آینده فعلاً نیست. پس اگر کسی در گذشته و آینده باشد در عدم است، و عمری که در عدم سیر کند چه قدر مى ارزد؟ اىنکه مىگویند باىد در «حال» باشید رمزش اىن است که از «هیچىها» آزاد شویم،[۱۷] و شما آمدهاىد در مسجد تا نگران گذشته و آینده نباشید و اگر روحاً و قلباً آماده باشید به لطف الهى، با همین دستورهاى ساده نمادینی که به شما مىدهند از گذشته و آینده آزاد مىشوید. اگر شما آماده باشید در «حال» وارد مى شوید، قیمتىترین تحفه خدا روی زمىن همین است که خدا ما را در «حال» مىآورد، همین است که اصطلاحاً «حضور قلب» گفته مىشود. عناىت داشته باشید «حضور قلب» در نماز غیر از توجه به معنی الفاظی است که در نماز اداء مىکنید. در حضور قلب انسان فوق الفاظ و معانی آنها، با دلش با خدا نجوا مىکند، در واقع اىن الفاظ وسیله اظهار رمز و رازِ دل است. در آن حالت، شما بالاتر از الفاظ و معانی مربوطه با خدا صحبت مىکنید، و شرط تحقق چنین حالتی متوقفنشدن در الفاظ و معانی نماز است – نه اىنکه آنها را رعاىت نکنید، بلکه در آنها متوقف نشوید – دل را از توجه به همهچیز غیر خدا آزاد کنیم، تا خدا بماند و بس. و به اعتبار دیگر یک نحوه توبه قلب را در خود محقق کنیم تا از اىن به بعد دلْ دوباره هوس دنیا نکند. گفت:
آنـچه در تــو اصــل نافــرمانـــی است | ماىــه گمــراهــی و نادانـــی است |
چیست دانى؟ هستی نفس است و بس | کوش تا زان، توبه جویی زان سپس |
هستـی تسـت اصـل هـر جــرم و خطــا | نیست شـو تا خـود نماند جـز خدا |
آنکه بشکستـی و بستی توبـــه نیــست | اى بــرادر تا تـو هستی توبه نیست |
توبــه نَبْــوَد جــز شکســت خــویشتن | توبـه خواهی نشکند! خود را شکن |
آرى! از طریق رفع منیت و انانیت دیگر دل راه خود را به سوی آسمان پیدا مىکند و پس از خارجشدن از اعتکاف دلش از اعتکاف خارج نمىشود و دل با الفاظ و کلماتی که در عبادات ادا مىشود، همراهی مىکند.
شرایط شکوفایی همه اعمال
إنشاءالله چون در حالت حضور قلب وارد شدید، الفاظ و معانی نماز تماماً تقاضاى قلب شما مىگردد، گویا حمد و سوره و بعد بهطور کلی آرامآرام، تمامى نماز به شما القاء مىشود. نمىخواهم بگویم به اىن زودىها خبری خواهد شد، حداقل در برزخ که موانعِ ارتباط با خداوند مرتفع شد و شیطان هم دیگر آنجا نبود که وسوسه کند و ذهن شما را از خدا منصرف کند. آرى! در آن وقت مىبینید عجب نمازهاىی دارید مىخوانید، نمىدانم بگویم در آن حالت، شما نماز مىخوانید، یا نماز خواندتان را مىخوانید و ملکات خود را اظهار مىدارید؟ آنجا نمىشود کار جدیدی را شروع کرد، چون اراده و انتخاب مربوط به اىن عالَم است. در اىنجا مىشود اراده کرد، و به اعتکاف آمد و با همت و اراده خود «دل» را متوجه خدا نمود. اراده را تا موقع احتضارِ قبل از مرگ، بیشتر به ما ندادهاند، آنجا برآیندِ نماز خواندنهاىی که در طول عمر انجام دادهاىد را به شما مىدهند، اما به اىن معنی که بهترین آن را انتخاب مىکنند و حساب همه نمازها را بر اساس آن بهترین نماز، محاسبه مىکنند. چون در قرآن هست:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»[۱۸]
هرکس از مرد یا زن عمل صالحی انجام دهد و مؤمن هم باشد، قطعاً او را با حیات طیب، حیات مىبخشیم و حتماً به آنان بهترین از آنچه که انجام مىدادند، پاداش خواهیم داد.
تمام اعمالی که در دنیا انجام دادهاىد را در نظر بگیرید؛ بعد آن بهترین شکل هر عملی را مىگیرند و حساب همه اعمال را بر اساس آن بهترین شکل از آن عمل، جزا مىدهند. بهترین صله رحم را حساب همهی صله رحمها قرار مىدهند، بهترین زیارتی را که انجام دادهاىد را براى همه زیارات در نظر مىگیرند. حال اگر شراىط بهترین اعمال را در اعتکاف براى خود فراهم کنید، در واقع آن عمل را به همه اعمالی که از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند، حال چه آن عمل نماز باشد، و چه روزه، و چه ذکر و دعا.
حضور قلب یا آزادشدن از زمان و مکان و واردشدن در «حال» چیزی است که با قرارگرفتن در مسجد راحتتر محقق مىشود. و در آن حالتْ عبادات، شکوفاىی خاصی به خود مىگیرد و سرماىه ما براى همهی عباداتمان مىشود. در اعتکاف که همهی شراىطِ در حضور قرارگرفتن فراهم است سعی بفرماىید از به حضوربردن قلب غافل نشوید. قلبِ آزاد از همه دنیا، راه خود را به خوبی پیدا مىکند و در طول زندگی بر پاىداری در اىن راه شکیباىی و صبر پیشه مىکند و هرچه با صبر و شکیباىی اىن راه را طی کند، آرامآرام عالىترین نحوه اعمال براى او ظاهر مىشود و خداوند هم در همین رابطه فرمود:
«مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»[۱۹]
آنچه پیش شماست تمام مىشود و آنچه پیش خداست پاىدار است و قطعا کسانى را که صبر و شکیباىى در عبادات پیشه کردند به بهترین از آنچه عمل مىکردند پاداش خواهیم داد.
چنانچه ملاحظه مىکنید؛ قرآن در اىن آیه مىفرماید: آنهاىی که در راه دینداری صبر پیشه کردند به بهترین جزاىی که از هر عمل دست مىیابند، همهی اعمالشان را پاداش مىدهىم. چون هرچه بیشتر در اعمالتان صبر و پشت کار و شکیباىی و پاىداری نشان دهىد، آرامآرام بهترین شکلِ اعمال ظاهر مىشود و آن بهترین عمل را به همه اعمالی که از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند. حضور در مکانهاى مقدس مثل مسجدالحرام و مسجدالنبی و حرم امامان معصومh و مساجد براى همین موضوع است. چون در اىن مکانها حجابِ بىن انسان و عالم قدس کمتر است و در نتیجه اعمال عبادی بهتر انجام مىگیرد و همان عالىترین اعمال در همه اعمال ما در کلّ زندگی سریان مىیابد و همه آن اعمال صورت عالىترین اعمال را به خود مىگیرد. و لذا است که باز تأکید مىشود؛ سعی کنید با به حضوربردنِ قلب در عبادات در اىن مدتی که معتکف هستید، نهاىت استفاده را بنماىید.
بر اساس دستوراتی که جهت انجام اعتکاف داده شده، شراىطْ جهتِ امر فوق، کاملاً آماده است. حتی مىفرمایند: از خوردن و آشامىدن در روز خودداری کنید، و یا در تمام مدت اعتکاف، چیز خوشبویی را نبویید، تا از آن طریق منتقل به دنیا نشوید و خداى ناکرده جنبه حیوانی شما بر جنبه روحانىتان غلبه پیدا کند. چون اساساً تقلیل غذا و لذّات بدنى، جنبه حیوانیت را تقلیل و جنبه روحانی را تقویت مىکند. در اىن شراىط کم حرف بزنید، رفقاىی که دوست دارند براى همدیگر از دنیا و زندگی اختلاط کنند نزدیک هم نباشند. شما اىنجا یک رفیق دارید به نام خداوند که دائماً به قلب شما از طریق ملائکه تعلیم مىدهد و خطورات شیطانی را دفع مىکند، حالا که آمدهاىد مىهمان او باشید شراىط را طوری فراهم کنید که حضرت ربالعالمىن به بهترین نحوه شما را مىزبانی کرده باشد. بعد که از اعتکاف خارج مىشوید و حالات قلبی خود را با آن وقتی که در اعتکاف بودید، مقاىسه مىنماىید مىبینید ناخودگاه در حالت اعتکاف به راحتی بسیاری از خواطر قلبی از شما دفع مىشد. وقوف شما در مسجد و در عین روزهداری و آماده جذب نفحات الهىشدن، بسیار کارساز است. همینکه در حال وقوف در مسجد هستید مىبینید که معجزهوار خطورات شما در کنترل است. پیش از ظهری را که در حین اعتکاف در حال وقوف در مسجد هستید را با پیش از ظهر یک روز تعطیل مقاىسه کنید؛ ببینید چه اندازه فرق مىکند، حالا آرام اىنجا نشستهاىد گویا دنیا را آب ببرد، شما را خواب مىبرد. کجا شد آن شیطان که یک لحظه نمىگذاشت ذهن و خیال شما راحت باشد، دائم دلمان شور مىزد، به اىن تلفن مىزدیم، به آن تلفن مىزدیم، یک لحظه آرامش نداشتیم. ولی در اىنجا خداوند و ملائکهالله دارند تا آنجا که شما بخواهید قلبتان را کنترل مىکنند. براى همین گفتهاند پاىتان را از مسجد بىرون نگذارید، تا اىنکه در عرض اىن سه روز آرامآرام اىن خطورات دنیاىی کم شود و زمینه براى تجلی نور حق فراهم گردد.
تا اىنجا تذکراتی در رابطه با آداب و ادب اعتکاف عرض شد. نکته بسیار مهمى که باىد در حین اعتکاف به قلب خود برسانىد، تذکرات اخلاقی و سلوکی است که از جمله اىن تذکرات حدیث مشهور «معراج» است.
همراه رسول خداf به سوی معراج
رواىت معراج قصه اعتکاف پیامبرf است با خدا. معراج باعث شده تا پیامبرخداf آنگاه که با خدا درخلوتِ ناب و خالص قرار گرفتند، خداوند با اىشان رازهاىی را در مىان گذارد، آن رازها اساسىترین مطالبی است که مىتوان در اىن دنیا به آنها توجه کرد و بهترین استفاده را از فرصت زندگی دنیاىی بهدست آورد. ما فرازهاىی از آن حدیث شریف را با شما در مىان مىگذاریم به امید آنکه تذکری اساسی براى قلب شما باشد. در واقع شما وقتی آن دستورات را مى شنوید و مطالعه مىکنید، خلوتتان خلوت محمدیf مىشود.
حتماً مىدانید که حدیث معراج – به قول اساتید بزرگ – دستورالعمل کامل سلوک پیامبرf است که خدا به عنوان شیخ و راهنماى پیامبرf به آن حضرت داده و تا کنون احدی عالىتر از اىن دستورالعمل نگفته است و آنهاىی که به جاىی رسىدند، وامدارِ حدیث معراج هستند.[۲۰] در خلوتترین خلوتها، خدا و پیامبرf با همدیگر سؤال و جوابهاىی داشتند و راههاىی را براى همه انسانهاى معراجی گشودند.
راوی حدیث؛ وجود مقدس امیرالمؤمنینu هستند.[۲۱]
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت | در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید |
حضرت مىگویند:
«أَنَّ النَّبِیَّf سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَیْلَهَ الْمِعْرَاجِ، فَقَالَ یَا رَبِّ» در شب معراج وجود مقدس پیامبرf از خدا سوال کرد اى پروردگارم: «أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ»؟ بهترین و افضل اعمال کدام است؟ آدم زرنگ را ببینید، رفته است با خدا خلوت کند، حالا سؤال مىکند، بهترین و افضلِ اعمال چیست؟
«فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ» حضرت حق فرمود: در پیش من هیچ عملی بهتر از«توکل» و «رضا به آنچه قسمت بندهام کردهام» نیست.
معنی و برکات توکل
توکل یعنى آنچنان اطمىنان به مدیریت و برنامههاى خداوند نسبت به خودت و جامعهات داشته باشی که تماماً او را در همه امور وکیل خود قرار دهى و مطمئن باشی او با تمام قدرت و در نهاىت دقت و حکمت امور بندگانش را به عهده گرفته و بندگان باىد با اطمىنان به خدا از دستورات او پیروی کنند و هیچ دغدغهاى نداشته باشند. یکی از وسوسههاى شیطان اىن است که مىآید و با وسوسههاى خود سر به سر من و شما مىگذارد که «اىن هم شد کار، همین طور اىنجا نشستهاى و مشغول ذکر هستى، دنیا از دستت رفت، بلند شو کاری بکن، و یک آجری روی آجر بگذار، همه مردم در کار و تلاشاند ولی تو که اىنجا نشستهاى عقب افتادى». ولی اگر بتوانید نیتهاىتان را خالص کنید و توکل به خدا جزء عقیدهتان بشود، بزرگترین بصیرت و علم شعور در هستی را بهدست آوردهاىد. اولین چیزی که باىد از آن طریق دهانِ وسوسهگر شیطان را ببندیم، اىن است که به مبانی نجات خودمان عالِم شویم و بدانیم علم و بصیرتی بالاتر از اىن نیست که متوجه باشیم همه کاره عالم خداست. اگر اىن بصیرت و شعور در ما اىجاد شد شیطان خلع سلاح مىشود. شیطان براى تحریک ما مىگوید: معتکفشدن کار نیست، بلند شو کاری انجام بده. در صورتی که عزیزان بدانید تمام کارها در همین است که متوجه باشیم اگر در تحت برنامه خداوند عمل نکنیم، گرفتار عملهاى افراطی و غلط مىشویم. آمدهایم اىنجا که مُلْهَم به اعمال صحیح گردیم. دین که نمىخواهد شما را گوشهنشین کند تا کار و کاسبی را رها کنید. به ما مىفرماید: بدبختی اىن است که شما عمل صحیح را عوضی بگیرید و گرفتار اعمالی شوید که نجاتدهنده نیست. نمونهاش افرادی که بدون توکل به خدا و صرفاً با امىد به فکر و برنامه خود روزی ۱۸ ساعت کار مىکنند ولی هیچ بهرهاى از زندگی خود ندارند. امام حسینu چه چیز داشتند که توانستند سرنوشت و جهت تاریخ را عوض کنند و تا قیام قیامت بشریت را از نور خود بهرهمند کنند؟ امامحسینu چون توکل به خدا داشتند در آن شراىطی که همهچیز، آن حضرت را به تسلیم دعوت مىکرد، عملی انجام دادند که معلوم شد یزید«علیهاللعنه» با آن همه اسلحهها و تحرکها هیچکاره است. خدا مىداند تا قیام قیامت ما و همه بشریت، وام دار توکّل حسینu هستیم. اگر امام حسینu آن توکّل ناب را نداشتند چه طور هفتاد و دو نفر جلوی لشگر۳۰ هزار نفری مى اىستند و حالا شما مىتوانید بگویید هر کس به هر جا رسىد و اگر اسلام ماند، همه و همه از توکل امام حسینu بود، چون امامحسینu سخن خدا به پیامبرش را در معراج مىدانست و از سرّ آن آگاه بود و فهمىد یعنى چه که خدا به پیامبرش فرمود: «لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ». من از خدا براى خودم و براى شما فهم نقش توکل و توفیق عمل به آن را مىخواهم، همانگونه که امام حسینu متوجه بودند با توکل به خدا چه اندازه خداوند به جاى آن حضرت در راستاى هدفی که حسینu دنبال مىکرد، نقش مىآفریند. خداوند باىد به ما شعوری بدهد که نگران وسعت و یا محدودیت عمل نباشیم، نگران غفلت از نقش خدا باشیم. مثلا ببینید خداوند امامخمىنى«رحمهاللهعلیه» را به کجا رساند؟ اىشان به جهت توکلی که داشتند چگونه مقابل نظام شاهنشاهی با آن همه لشگر و تبلیغات اىستادند، و ملاحظه کردید چگونه اىشان نگران آنچه اهل دنیا نگران آن هستند نبود در نتیجه در عین برآوردهشدن آن اهداف الهى که داشتند، تمام آنچه اهل دنیا مىخواهند و به دست نمىآورند، اىشان بهدست آورد. اهل دنیا شهرت جهانی آن هم به نحو آبرومندانهاش، مىخواهند ولی خداوند فقط آن را به امامخمىنى«رحمهاللهعلیه» داد، هیچکس دیگر زیر اىن آسمان آن طور که امامخمىنى«رحمهاللهعلیه» شهرت دارند، شهرت مثبت جهانی ندارد. ملاحظه کنید توکل به خدا چه تواناىىهاىی دارد و چه کارهاىی مىتوان به کمک آن انجام داد.
امروز بىاىیم بابی را در زندگی خود باز کنیم و آن اىن است که افضل اعمال را توکل به خدا بدانیم و قلب خود را در اىن راستا ادب نماىیم و وسوسههاى شیطان را به چیزی نگیریم. خداوند به پیامبرش فرمود؛ افضل اعمال، توکل است. توکل یک فعالیت بدنی نیست، یک شعور قلبی است که باىد ریشه و پاىه همه اعمال ما باشد. ممکن است در ابتدا سخت باشد که به قلب بفهمانیم از یاد خدا ما نرفته است. پس دست به کارهاىی نزنیم که گویا آزاد و به خود واگذاشته شدهایم. آرى ممکن است در ابتداى امر رساندن اىن نکته به قلب سخت باشد. ولی خدا مىداند هر کس در مسیر زندگی ضربه خورد، به جهت غفلت از توکل بود و از اىنکه فکر کرد به خود واگذاشته شده است و لذا حرکاتی را انجام داد که موجب هلاکت او شد. خداوند حتی بعضاً براى اىنکه ما را متوجه حقیقت مطلب کند و به ما بفهماند ابزارها و اسباب و وساىل، استقلالاً نمىتوانند نقشی در زندگی و سرنوشت ما داشته باشند، ما را به ظاهر از داشتن آن اسباب و وساىل محروم مىکند تا توجه ما به خودش بیفتد. مثلا ما تا به حال فکر مىکردیم با اىن پولی که به ما مىرسد زندگی مىکنیم، خداوند مسیر رسىدن آن پول را مىبندد، حال اگر متوجه باشیم خدا تا دیروز از اىن طریق رزق ما را مىرساند، حالا مىخواهد طریقش را عوض کند، با اطمینان خاطر آن محرومیت را جلوهاى از حضور او مىدانیم و عملاً بدون آنکه ابزارها و وساىل و امکانات را مستقل ببینیم، ارتباط خود را با خدا در هر حال برقرار مىکنیم، بعد هم متوجه مىشوید خوب فهمىدید که همه کاره خدا است. اما اگر به ابزارها امید داشتیم، وقتی خداوند ما را به نحوی از آنها محروم کرد پریشان مىشویم، که واى، حالا چه کار کنیم، حالا که آن پول نمى رسد، بدبخت مىشویم، اىن به جهت بىتوکلی و غفلت از حضور همهجانبه خداوند است و هرکس بدبخت شد از اىن طریق بدبخت شد که نفهمىد در همه مناسبات، خدا همه کاره است، و لذا دست به اعمالی زد که کارش در نهاىت هلاک و رسواىی بود. همه شما خودتان ببینید از اول زندگى تا حالا به راحتی زندگىتان اداره شده است در حدّی که نمىدانید چه طوری اداره شدید، اگر شراىط رسىدن رزقی رفت به نحو دیگری آن رزق به ما رسىد. پس بىاىید و در اىن اعتکاف حالت توکل را در خودمان نهادینه کنیم، همینکه نسبت به ابزارها و اسباب دنیا امید خود را قطع کردهاىد و آمدهاىد در اىنجا، شروع مبارکی است. متوجه باشید حتی در بعضی موارد اولیاء خدا بدون اىن ابزارها مستقیماً حوائج خود را از خدا گرفتهاند، چه رسد که بخواهید براى ابزارها استقلال قائل شوید. گفت:
از سبب سازیش من سوداىیم | و از سببب سوزیش سوفسطاىیم |
آرى! یک وقت خداوند براى رفع حوائج ما سبب مى سازد ولی یک وقت کارِ بالاتری مىکند و آن اىنکه سببها را نیز مىسوزاند تا ما را با تمام وجود متوجهی خودش بکند. اهل توکل به جاىی رسىدند که متوجه شدند اىن سببها در قبضهی خداوند است، حال یا با سببها و وساىل، حوائج بندگان را مىدهد، یا بعضاً به اولیاء خودش مثل ابراهیم، و به زکریا و مریمh و غیره بعضی از حوائج را بىسبب مىرساند. همسر پیر و نازاى حضرت ابراهیمu را آماده باردارشدن کرد – عموماً زنها وقتی پیر مىشوند نازا هستند، چه رسد زنی که از اول نمىتواند باردار شود- چنین زنی را خداوند صاحب اسحاق نمود. [۲۲] خداوند با طرح قضیه حضرت ابراهیمu و همسرش مىخواهد به ما بفرماید اگر اهل توکل شدید و تأثیر سببها را از من دانستىد با اىن عقیده زندگی را با همه ناملایماتش ادامه دادید، به وقتش بىسبب هم حوائج شما را به شما مىدهم. خدا مىداند چه زندگی عزیزی است که آدم به جاىی برسد که دیگر نگوید سببها را خدا داده است، بلکه بگوید خداىا! من سببها را نمىبینم، من ماوراء همه چیز تو را مىبینم و بس. گویا حضرت زکریاu یادشان رفته بود که خداوند بىسبب نیز مىبخشد، یکمرتبه نوع برخورد خدا با حضرت مریمi را که در رابطه با حاضرشدن غذاى بهشتی دیدند، متذکر شد.[۲۳] مؤمنین اىن طور هستند، براى همدیگر آیینهاند. گاهی خداوند از طریق دیگری حرف خودش را به ما مى زند. حضرت زکریاu پرسىد؛ مریم اىن رزقها براى تو از کجا مىآید؟ «و قالَتْ هُوَ مِن عِنْدِالله» گفت؛ از طرف خدا. آن حضرت که پیر شده بودند و همسرشان هم از اول نازا بودند و دیگر امىد نداشتند در اىن سن همسرش توانِ باردارشدن داشته باشد، از طرفی هم متوجه بود جریان نبوّتی و فرهنگ هداىتی که بهوجود آورده بدون یک فرزندی که از اولیاء الهی باشد معلوم نیست پاىدار بماند، یکمرتبه به خودش نهیب زد؛ اى زکریا! چه نشستهاى، مىخواهی جوان بشوى یا همسرت جوان شود تا فرزنددار شوى؟ فرزند مىخواهی برو همینطور از خدا بخواه. آمد و گفت: خداىا همین طور که بدون واسطه و ماوراء وساىل عادی به مریم رزق مىرسانى، من هم ماوراء اىن ابزارهاى عادی فرزند مىخواهم.[۲۴] خدا هم فرمود:
«یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»[۲۵]
اى زکریا! ما تو را به پسرى که نامش یحیى است مژده مىدهىم که قبلا همنامى براى او قرار ندادهایم.
زکریا پیش خود گفت نکند خواب مىبینم.
«قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا»[۲۶]
گفت پروردگارا! چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنکه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شدهام.
تقاضا کرد شاهدی نشانش دهد که مطمئن شود وعده، وعده الهی است.
«قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَهً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا»[۲۷]
گفت پروردگارا نشانهاى براى من قرار ده. فرمود: نشانه تو اىن است که سه شبانه [روز] با اىنکه سالمى با مردم سخن نمىگویى.
اىن سخنان درجهی آن پیامبرu را مىرساند، و خداوند در نهاىت او را به جاىی رساند که غیر ممکنترین کارها را که در تحقق آن، همه اسباب و وساىل ناتوانند، ماوراء اسبابها، عملی نمود، تا به بنده اهل توکل بیش از پیش خود را بنماىاند.
هرکس اهل توکل شد، کارهاى نشدنی براىش شدنی مىشود. چون همان وقتی هم که ابزارها و وساىل را وسیلهی انجام کارها مىدید، متوجه خداىی بود که از طریق اسباب و وساىل اراده خود را تحقق مىبخشد و لذا وقتی به او مىگوید عصاىت را بىنداز و بعد مىبیند آن عصا اژدها شد، چون مىداند پشت اىن صورتِ اژدهاشدنِ عصا، ارادهی خداوند در صحنه است. در عین تعجب، وقتی دستور مىدهد آن اژدها را بگیر؛ مىگیرد. لذا چنین انسانِ اهل توکلی مىتواند نقشآفرین شود و یک تمدن ظالمانه مثل تمدن فرعونرا سرنگون کند.
وجود مبارک حضرت امامخمىنى«رحمهاللهعلیه» به جهت همین توکل، کاری کردند که نشدنىترین کار دورانِ خودشان بود. گاهی آدم مىگوید اىن کار امامخمىنى«رحمهاللهعلیه» در سرنگونی نظام شاهنشاهی در آن شراىط، بىسببتر است، یا اىنکه چوبی اژدها شد؟ خیلی کار مهمی به دست حضرت امامخمىنى«رحمهاللهعلیه» انجام گرفت، اىنکه ما عظمت آن را نمىبینیم به جهت اىن است که گرفتار سببها هستیم. از اسلام و اىن قرآن خیلی کار مىآید. اگر به من بگویند براى نشاندادن عظمت حضور خداوند، عصاىی به تو بدهند تا بىندازی و اژدها بشود و یا آیات قرآن را بدهند؟ بنده آیات قرآن را انتخاب مىکنم، چون بىواسطهتر حضور خداوند را در صحنه مىنماىاند.
بحث در رابطه با «توکل» بود؛ توکل یعنى انسان به جاىی از شعور و بصیرت برسد که قلبش همواره متذکر باشد که خدا او را فراموش نکرده است، و اىنقدر در توسل به اسبابها و جنبه استقلالی براى آنها قائلشدن، دست و پا نزند. گفت:
طفــل تا گیــرا و تا پـویـــا نبـــود | مرکبــش جـز گــردن بابا نبـــود |
چون فضولىکرد و دست وپا نمود | در عنـا افتــاد و در کور و کبــود |
ما باىد خود را چون طفلی بدانیم که خداوند در آغوش رحمت خود قرارمان داده است و بدانیم اگر خود را مستقل پنداشتیم و دست و پاى بىجا زدیم، خداوند ما را به خود وامىگذارد.
جانهاى خلق پیش از دست و پا | مــىپـریـدنـد از وفــا ســـوی صفـا |
چون به امر إهبطوا بنــدی شدنـد | حبسخشموحرصوخرسندی شدند |
همه اىن سرگردانىها به جهت آن است که خواستیم بدون توکل به خدا زندگی کنیم و لذا زندگی همراه با وفا و صفا تبدیل شد به زندگی همراه با خشم و حرص و خوشحالىهاى غافلانه. غفلت از توکل و دست و پا زدن در اسبابها موجب مىشود تا خدا هم ما را به خودمان واگذارد. هرکس بدبخت شد به همین جهت بود که از مدیریت همه جانبه خداوند غافل شد و لذا به جاى بندگی خدا، خواست خودش کاری براى خود بکند و لذا جاى خدا نشست. حتماً ملاحظه کردهاىد بعضی از جوانان که ازدواجشان کمى دیر مىشود آنچنان حیران و مضطرب مىگردند که گویا براى همىشه جزء فراموششدهها محسوب شدهاند. باور کنید اىنها بعداً در حضور حضرت ربالعالمىن بسیار خجالت مىکشند که چرا اىنقدر بىادب بودیم. در حالى که خدا اىن قدر مواظب ما بود! و از بس به یاد ما بود اىن طور زندگی را براى ما مقدر کرد که به ظاهر ما از بقیه عقب افتادىم ولی شامل الطاف خاص او گشتیم. چقدر خوب است که در عین انجام وظاىف فردی و اجتماعى، کار خود را به خدا واگذاریم تا خدا هرچه صلاح ما است براى ما مقدر فرماید و ما هم به هر آنچه او مقدر فرماید، راضی باشیم. اىن است معنی توکل. آرى! گفت:
گر توکل مىکنی در کار کن | کار کن پس تکیه بر «الله» کن |
اما کار را به حکم وظیفه انجام بده و به جاى امىد به خود و به کار خود، به خدا توکل کن.
چنانچه ملاحظه کردید؛ فرمود:
«لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ»؛ نیست در نزد من چیزی افضل و برتر از توکلِ بر من، و راضىبودن به آنچه قسمت بندهام قرار دادهام. نکته دوم نیز از نکاتی است که در خلعِ سلاحکردنِ شیطان بسیار مؤثر است و بهترین علم و بصیرت محسوب مىشود. اىن که راضی بشوى به آنچه که خدا به تو داده است، و مسلّم بدانید بهتر از اىن حرف براى نجات بشر حرفی در عالم نیست. آنکس که بدبخت و دزد شد، لات و جیببُر و مالِ مردمخور شد، همه به جهت غفلت از همین نکته بود. روز اول به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد و غافل شد از اىنکه پروردگار، او را فراموش نکرده است، بلکه بهترین شراىط همین است که خداوند براى او شکل داد و راه ارتباط صحیح با خدا در همان شکلی است که خداوند براى او قرار داده است، چون اىن مسئله را فراموش کرد، به اعمالی دست زد که منجر به بدبختی دنیا و آخرت او شد. شما تصور نفرماىید که طرف یک مرتبه رفت و دزدی کرد، نه عزیزم؛ چنین قاعدهاى در دنیا نداریم، خدا هیچکس را از رزق مورد نیازش محروم نمىکند. فاجعه از اىن جا شروع شد که به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد. حالا عرض من اىن جاست که خدا اگر بخواهد اىن انسان نجات یابد به او چه مىگوید؟ مسلّم مىفرماید: راضی شو به آن چه به تو داده ام. چون مىداند چه اندازه باىد به هرکس بدهد تا امور او را اصلاح کرده باشد.
پیامبر خداf در حدیث قدسی از قول خداىU نقل مىکنند که بعضی از بندگان من «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینِهِمْ إلاّ بِالْغِنی …» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با داشتن ثروت و سلامت بدن. و لذا آنها را در داشتن چنین شراىطی امتحانشان مىکنم. و بعضی از بندگانم «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینَهُمْ إلاّ بِالْفاقه …» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با فقر و بىمارى. و لذا آنها را در چنان شراىطی امتحان مىکنم. و بعد مىفرماید: «اَنَا اَعْلَمُ بِما یصْلَحُ عَلَیهِ اَمْرُ دینِ عبادی الْمؤمنین …»[۲۸] من به آنچه براى اصلاح امر دین بندههاى مؤمنم مفید است، آگاه هستم.
یعنى به جهت مهربانی با بندگانش است که امکانات را متفاوت بىن آنها تقسیم مىکند، مىداند که ما با چه چیز و با چه امکاناتی نجات پیدا مىکنیم. مگر مىشود ما را یادش برود؟ تمام شراىطِ تعالی ما را فراهم کرده است. واقعاً اگر خدا از یاد ما رفته بود، چنین اعتکافی با اىن دستورات دقیق را از طریق پیامبر و ائمهh به ما متذکر مىشد؟ او یاد هیچکس – چه خوب و چه بد- نرفته است. پیغمبران را براى همه فرستاد آنها دائماً به همان انسانهاى منحرف تذکر مىدادند که بىاىید و دین خدا را بپذیرید و از هلاکت نجات یابید. در قرآن مىفرماید:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[۲۹]
در حقیقت ما کتابى به سوى شما نازل کردیم که یاد شما در آن است، آیا نمىاندیشید.
در واقع مىخواهد بفرماید: اگر کمى فکر کنید مىبینید در سراسر اىن قرآن ما به فکر شما بودهایم و براى نجات شما آن را نازل کردهایم. ما باىد اىن نکته را خیلی محکم بگیریم و بگوییم خداىا! ما از آنچه براى ما مقدر فرمودهاى راضی هستیم. خدا مىداند همه بهشتها در چنین حالتی ظاهر مىشود و حجابهاى ظلمانی از جلو قلب ما کنار مىرود و زمىنه ارتباط با خدا به نحو بسیار مطلوبی فراهم مىگردد و به عبارت دیگر قلبتان باز خواهد شد، و امکان ارتباط با حقاىق براىتان فراهم مىشود، همان طور که در اعتکاف به نحو اولیه قلبتان باز مىشود، در بهشت که یک اعتکاف نهاىی است، نهاىت کشفْ محقق مىگردد و تمام حجابهاى بىن انسان و پروردگارش مرتفع مىشود و قربِ کامل فراهم مىگردد. چون اهل بهشت، اهل رضا به قسمتی بودند که خداوند براى آنها مقدر کرده بود و فعالیتهاى اجتماعی آنها در راستاى انجام وظاىف و جوابگویی به همان قسمتی بود که خدا مقدر فرموده بود.
فانیان در حق
سپس خداوند در ادامه سخن به پیامبرf در معراج، در راستاى اصلاح روابط بىن انسانها به پیامبرf فرمود:
«یَا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَقاطِعینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیَّ وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتِی عَلَمٌ وَ لَا غَاىَهٌ وَ لَا نِهَاىَهٌ وَ کُلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً».
اى محمد! بر خود واجب کردهام که محبتم براى کسانی باشد که به خاطر من همدیگر را دوست دارند، و بر خود واجب کردهام که محبتم براى کسانی باشد که به خاطر من از همدیگر جدا مىشوند. و بر خود واجب کردهام که محبتم براى کسانی باشد که براى خاطر من با همدیگر رابطه برقرار مىکنند. و بر خود واجب کردهام که محبت خودم براى کسانی باشد که بر من توکل مىکنند. و براى محبت من حدّ و نهاىتی نیست و هرگاه نشانهاى را در مورد آنها فرود آورم متعاقباً عَلَم و نشانه دیگری براى آنها قرار مىدهم، تا هرگز چنین افرادی در راه نمانند و از مقصد و هدف اصلی فاصله نگیرند.
در واقع در اىن فراز مىخواهد بفرماید؛ محبت خداوند که با ارزشترین هدیه الهی است شامل افرادی مىشود که تمام روابط خود را با هرکس که باشد، بر اساس حضور و نظر خداوند قرار مىدهند. اجازه دهىد در حدّ یک تذکر ما بعضی از فرازهاى اىن حدیث شریف را مطرح کنیم و شرح مفصل آن را به موقعیت دیگر واگذاریم. در ادامه مىفرمایند:
«أُولَئِکَ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیْهِمْ وَ لَا یَرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَى الْخَلْقِ، بُطُونُهُمْ خَفِیفَهٌ مِنْ أَکْلِ الْحَلَالِ، نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیَا، ذِکْرِی وَ مَحَبَّتِی وَ رِضَاىَ عَنْهُمْ».
آنها کسانی هستند که به بندگان خدا آنگونه نگاه مىکنند که من به آنها مىنگرم و حاجات و نیازهاى خود را از طریق خلق خدا برطرف نمىسازند. شکمهاىشان از نعمتهاى حلال سنگین و پر نمىگردد – چه رسد از حرام – دلخوشی آنها به دنیا یادِ من و محبت من و رضاىتِ من است از آنها.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ خداوند سخن از مقامِ فناى چنین بندگان را به مىان مىآورد، در حدّی که نگاه آنها به بندگان در نگاه خدا فانی شده است و لذا هیچگونه استقلالی براى خلق و مخلوق نمىبینند تا بخواهند براى رفع حوائج به آنها رجوع کنند، کمترین بهره را از دنیا مىگیرند و نعمت واقعى را در دنیا یاد خداوند و محبت به حضرت رب و رضاى او مىدانند و دلخوشی آنها در دنیا به اىن گونه چیزها است، و نه به خودِ دنیا.
«یَا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَکُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَهِ». اى احمد! اگر دوست داری پارساترین مردم باشى، نسبت به دنیا بىرغبت باش و به آخرت تماىل و رغبت داشته باش.
«فَقَالَ: یَا إِلَهِی کَیْفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُ فِی الْآخِرَهِ؟ قَالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیَا خِفّاً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَى ذِکْرِى».
پس رسول خداf پرسىد: اى پروردگار من! چگونه در عمل نسبت به دنیا کاملاً بىرغبت باشم؟ پس پروردگار گفت: از خوردنىها و نوشیدنىها و پوشیدنىها به کمترین مقدار بسنده کن و براى فرداى خود چیزی ذخیره ننماى و دائماً به یاد من باش.
«فَقَالَ: یَا رَبِّ وَ کَیْفَ أَدُومُ عَلَى ذِکْرِکَ ؟ فَقَالَ بِالْخَلْوَهِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِکَ الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِکَ وَ بَیْتِکَ مِنَ الدُّنْیَا».
پس آن حضرت پرسىد: چگونه پیوسته به یاد تو باشم؟ خداوند فرمود: با خلوت از مردم و دوری جستن نسبت به ترش و شیرین روزگار و خالىنگهداشتنِ شکم و خانهات از دنیا.
«یَا أَحْمَدُ فَاحْذَرْ أَنْ تَکُونَ مِثْلَ الصَّبِیِّ إِذَا نَظَرَ إِلَى الْأَخْضَرِ وَ الْأَصْفَرِ أَحَبَّهُ وَ إِذَا أُعْطِیَ شَیْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحَامِضِ اغْتَرَّ بِهِ».
اى احمد! مانند کودکان و خردسالان مباش که چون چشمشان به سبز و زرد دنیا بىفتد و یا چیزی از ترش و شیرین روزگار به آنها داده شود، فریفته و شیفته گردند.
در واقع در فراز فوق مىخواهد تا انسانها ماورائ دنیا و ما فیها زندگی کنند و فوق غمها و شادىهاى دنیا به عالَمى بالاتر خود را بکشانند. گفت:
آنکـه او بستــه غـم و خنـده بُــوَد | او بــدین دو عاریـت زنــده بُـــوَد |
آن خوشی در قلبها عاریتی است | زیرِ زینـت ماىــه بـی زینتــی است |
سوی دریـا عزم کن زین آبگیـر | بحر جـو، و ترکِ اىن مرداب گیـر |
«فَقَالَ: یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیْکَ».
پس گفت: اى پروردگار من! عملی را به من بنماىان که به وسیله آن به تو نزدیکتر گردم.
«قَالَ: اجْعَلْ لَیْلَکَ نَهَاراً وَ نَهَارَکَ لَیْلًا قَالَ: یَا رَبِّ کَیْفَ ذَلِکَ ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَکَ صَلَاهً وَ طَعَامَکَ الْجُوعَ».
خداوند فرمود: شبت را چون روز نگهدار و روزت را چون شب قرار بده. آن حضرت پرسىد: چگونه اىنچنین کنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و طعامت را گرسنگی قرار بده.
مىفرماید: طوری زندگی کن که در شب از نمازگذاردن غافل نباشی و نیز مثل شب که عموماً افراد مىخوابند و غذاىی نمىخورند، در روز از اىن جهت مثل شب زندگی کن و خود را با گرسنگى مأنوس بدار.
«یَا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّهَ، یَطْوِی لِسَانَهُ فَلَا یَفْتَحُهُ إِلَّا بِمَا یَعْنِیهِ، وَ یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ، وَ یَحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیْهِ، وَ تَکُونُ قُرَّهُ عَیْنِهِ الْجُوعَ».
اى احمد! به عزت و جلالم سوگند هیچ بندهاى از بندهگانم نیست که چهار خصلت را در خود پدید آورد، مگر آنکه او را وارد بهشت سازم. [ که آن چهار خصلت عبارت است از] زبان خود را از بىان آنچه که براى او فاىده ندارد حفظ کند، و قلب خود را از وسوسه نگه دارد، توجه خود را نسبت به نظر و علم خدا به او در خود محفوظ بدارد، و گرسنگی را موجب روشنی چشم و شادی قلب خود محسوب کند.
از اىن طریق تمام ابعاد وجود خود را در مراقبه کامل قرار دهد. نه زبانش رها باشد و نه قلبش در معرض وسوسه شیطان قرار گرفته باشد و نه او هر وسوسهاى را که از طریق شیطان القاء مىشود، دنبال کند و نه یک لحظه از توجه به حق بر همه اعمال و افکار او غافل باشد و از همه مهمتر گرسنگی را چون هدیهاى از طرف خدا بداند که با روبهروشدن با آن، چشمش روشن گردد. چرا که:
جوع، مر شیرانِ حق را دادهاند | تا شوند از جوع، شیرِ زورمند |
«یَا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَهَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَهِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا؟»
اى احمد! اى کاش مزه گرسنگى و سکوت و خلوت و تنهاىی و آنچه که به خاطر اىن اعمال حاصل مىشود را مىدانستى.
«قَالَ: یَا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ؟ قَالَ الحِکْمَهُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیَّ وَ الْحُزْنُ الدَّائِمُ وَ خِفَّهُ الْمَئُونَهِ بَیْنَ النَّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَا یُبَالِی عَاشَ بِیُسْرٍ أَوْ بِعُسْرٍ».
پس گفت: پروردگارا! مىراث و حاصل گرسنگى چیست؟ پروردگارش فرمود: حکمت و راهیابی به حقاىق، و حفظ قلب از وسوسههاى شیطان، و تقرب و نزدیکی به من و حزن دائم و نجات از شادىهاى مستانه، و کمخرجی بىن مردم، و اظهار گفتار حق، و آزادشدن از نگرانی از اىنکه زندگی او به سختی بگذرد یا به آسانى.
«یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ. قَالَ: إِذَا کَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً».
اى احمد! آیا مىدانی در چه شراىطی بنده من از همه وقت به من نزدیکتر است؟ گفت: پروردگارا نه. پروردگارش فرمود: آنگاه که گرسنه یا در حال سجده باشد.
شاىد سؤالی به بزرگی اىن سؤال براى انسان وجود نداشته باشد و آن اىنکه بخواهد بداند بهترین شراىط براى نزدیکی به خدا کدام شراىط است؟ چون هدف اصلی و اساسی هرکس خداوند است. و حالا حضرت براى رسىدن به اىن هدف بزرگ سؤال مىکنند و خداوند «گرسنگى» و «سجده» را بهترین شراىط جهت قرب بنده به خود معرفی مىکند. زیرا هر اندازه که انسان، «خود» و مىلهاى خود را نفی کند، نزدیکی به حق را به همان اندازه احساس مىکند. از طریق گرسنگى مىلهاى خود را نفی مىکند که به آن نفی أنانیت مىگویند و از طریق سجده، احساسِ هستبودن در مقابل خدا از انسان نفی مىشود. و به اعتبار دیگر؛ سجده، خود و خودیت را نفی مىنماید که به آن نفی إنیت مىگویند. چرا که گفت:
گفتم فراغ تا کى؟ | گفتا که تا تو هستى |
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعِبَادَهَ عَشَرَهُ أَجْزَاءٍ تِسْعَهٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِیبَ مَطْعَمُکَ وَ مَشْرَبُکَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ کَنَفِی قَالَ یَا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَهِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَهِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ قَالَ یَا رَبِّ وَ مَا مِیرَاثُ الصَّوْمِ قَالَ الصَّوْمُ یُورِثُ الحِکْمَهَ وَ الحِکْمَهُ تُورِثُ الْمَعْرِفَهَ وَ الْمَعْرِفَهُ تُورِثُ الْیَقِینَ فَإِذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ لَا یُبَالِی کَیْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِیُسْرٍ وَ إِذَا کَانَ الْعَبْدُ فِی حَالَهِ الْمَوْتِ یَقُومُ عَلَى رَأْسِهِ مَلَائِکَهٌ بِیَدِ کُلِّ مَلَکٍ کَأْسٌ مِنْ مَاءِ الْکَوْثَرِ وَ کَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یَسْقُونَ رُوحَهُ حَتَّى تَذْهَبَ سَکْرَتُهُ وَ مَرَارَتُهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ بِالْبِشَارَهِ الْعُظْمَى وَ یَقُولُونَ لَهُ طِبْتَ وَ طَابَ مَثْوَاکَ إِنَّکَ تَقْدَمُ عَلَى الْعَزِیزِ الْکَرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أَیْدِی الْمَلَائِکَهِ فَتَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَهِ عَیْنٍ وَ لَا یَبْقَى حِجَابٌ وَ لَا سِتْرٌ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا مُشْتَاقٌ وَ یَجْلِسُ عَلَى عَیْنٍ عِنْدَ الْعَرْشِ ثُمَّ یُقَالُ لَهَا کَیْفَ تَرَکْتِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْکَ فَیَقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی کُنْتَ بِجَسَدِکَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُکَ مَعِی فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّکَ وَ عَلَانِیَتُکَ سَلْ أُعْطِکَ وَ تَمَنَّ عَلَیَّ فَأُکْرِمَکَ هَذِهِ جَنَّتِی مُبَاحٌ فتبیح فَتَبَحْبَحْ فِیهَا وَ هَذَا جِوَارِی فَاسْکُنْهُ فَیَقُولُ الرُّوحُ إِلَهِی عَرَّفْتَنِی نَفْسَکَ فَاسْتَغْنَیْتُ بِهَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِکَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَوْ کَانَ رِضَاکَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَهً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَکَانَ رِضَاکَ أَحَبَّ إِلَهِی کَیْفَ أُعْجَبُ بِنَفْسِی وَ أَنَا ذَلِیلٌ إِنْ لَمْ تُکْرِمْنِی وَ أَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَ أَنَا ضَعِیفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَ أَنَا مَیِّتٌ إِنْ لَمْ تُحْیِنِی بِذِکْرِکَ وَ لَوْ لَا سَتْرُکَ لَافْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّهٍ عَصَیْتُکَ إِلَهِی کَیْفَ لَا أَطْلُبُ رِضَاکَ وَ قَدْ أَکْمَلْتَ عَقْلِی حَتَّى عَرَفْتُکَ وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ الْأَمْرَ مِنَ النَّهْیِ وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَهِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَحْجُبُ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ کَذَلِکَ أَفْعَلُ بِأَحِبَّائِى.
یَا أَحْمَدُ! عبادت ده جزء است، و نه جزء آن در طلب رزق حلال است، و اگر مواظبت کردى که غذاى تو پاکیزه و حلال باشد در پناه من خواهى بود، گفت: خداىا! اول قدم در راه عبادت چیست؟ فرمود: خاموشى و روزهگرفتن، گفت: بار إلها! نتیجهی روزه چیست؟ فرمود: اثر و نتیجهی روزه حکمت است و حکمت؛ سبب معرفت، و معرفت؛ سبب یقین، و هر گاه مرتبهی یقین براى بندهاى حاصل شد اهمىت به زندگى خود نمىدهد که به سختى مىگذرد یا به راحتى و سهولت، و چون هنگام مردنش فرا رسد حاضر شوند بالین سرش ملائکهها در حالى که به دست هریک از اىشان ظرفى از آب کوثر و ظرفى از آشامىدنى باشد و بىاشامانند به روح او تا سکرات و تلخى مرگ از او دفع شود، و بشارت به او دهند، و گویند: چه جاىگاه نیکوئى براى تو مهیا شده، و تو وارد خواهى شد بر خداى عزیز و کریم، پس روح او به یک چشم به همزدن به آسمان رود تا جاىى که حجابى بىن او و بىن خداى عز و جل نباشد، و خداى تعالى به دیدار او مشتاق باشد و او را بر لب چشمهاى در نزد عرش بنشاند و به او بفرماید چگونه دنیا را ترک کردى؟ گوید: خداىا به عزت و جلال تو قسم خبرى از دنیا ندارم، زیرا از وقتى که مرا آفریدى از تو خائف بودم، خداى سبحان فرماید: بلى راست مىگوئى بنده من، جسد تو در دنیا بود و روح تو در نزد من، اکنون سؤال کن از من تا به تو عطا کنم.
و اىن بهشت من است که بر تو مباح کردم تا در همساىگى من ساکن شوى، پس روح بندهی مؤمن گوید: خداىا خود را به من شناساندى و من از شناختن تو از دیگران بىنیاز شدم. و به عزت و جلال تو قسم اگر رضاىت تو در اىن بود که من قطعه قطعه شوم و هر روزى هفتاد مرتبه کشته مىشدم به سختترین کشتهشدنها هر آینه رضاىت تو را (از صمىم قلب) دوست مىداشتم، پروردگارا چگونه چنین نباشم و حال آنکه من ذلیل بودم اگر تو مرا اکرام و موفق نمىفرمودى؟ و من مغلوب بودم اگر تو مرا یارى نمىکردى، و من ضعیف و ناتوان بودم اگر تو مرا توانا نمىنمودى، و من مرده بودم (به سبب جهل) اگر تو مرا (به عقل و علم و دین) زنده نمىکردى، و اگر تو (عیوب و گناهان) مرا نمىپوشاندى رسوا مىشدم از همان اول مرتبه که معصیت تو را مىنمودم، خداىا: چگونه رضاىت تو را نخواهم و حال آنکه کامل نمودى عقل مرا تا آنجائى که تو را شناختم و درک کردم و دانستم حق را از باطل، و امر تو را از نهى تو، و علم را از جهل، و نور (ایمان) را از ظلمت (کفر)؟ پس خداى تعالى فرمود: به عزت و جلال خودم قسم که هیچگاه و در هیچ وقتى از اوقاف حجابى بىن خود و تو قرار ندهم همچنان که اىن چنین مىکنم با تمامى دوستانم.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی أَیُّ عَیْشٍ أَهْنَى وَ أَیُّ حَیَاهٍ أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَیْشُ الْهَنِىءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِکْرِی وَ لَا یَنْسَى نِعْمَتِی وَ لَا یَجْهَلُ حَقِّی یَطْلُبُ رِضَاىَ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیَاهُ الْبَاقِیَهُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَهُ عِنْدَهُ وَ یُؤْثِرَ هَوَاىَ عَلَى هَوَاهُ وَ یَبْتَغِیَ مَرْضَاتِی وَ یُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یَذْکُرَ عِلْمِی بِهِ وَ یُرَاقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ کُلِّ سَیِّئَهٍ وَ مَعْصِیَهٍ وَ یَنْفِیَ قَلْبَهُ عَنْ کُلِّ مَا أَکْرَهُ وَ یُبْغِضَ الشَّیْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یَجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ أَسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَهِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا کَمَا یُحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْکَهِ فَإِذَا کَانَ هَکَذَا یَفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ یُنْقَلُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ وَ مِنْ دَارِ الشَّیْطَانِ إِلَى دَارِ الرَّحْمَنِ.
یا أحمد! آیا مىدانى که چه عیشى گواراتر و چه زندگى پاىدارتر است؟ گفت: خداىا نمىدانم، فرمود: آن زندگى گواراست که دارندهی آن غافل از ذکر من نشود و نعمتهاى مرا فراموش نکند و جاهل و بىخبر به حقوق من نشود، و شب و روز رضاىت مرا بطلبد، و زندگى پاىدار آن است که صاحبش آنقدر براى خود عمل کند که دنیا در نظرش کوچک و آخرت را بزرگ بداند، و براى خود کوشش در اعمال خیر کند، و اراده و دلخواه مرا بر اراده و دلخواه خود مقدم دارد و رضاىت و خوشنودى مرا بطلبد، مرا با عظمت و قدرت بداند و حق عظمت مرا ادا نماید، و معامله مرا نسبت به خود فراموش نکند و متذکر باشد که من در تمام ساعات شب و روز بر کردار و گفتار او آگاهم، پس هنگامى که اراده گناه و معصیتى نمود مراقب من باشد، و قلب خود را فارغ و خالى بدارد از آنچه که من مکروه مىدارم، و دشمن بدارد شیطان و وسوسههاى او را، و نگذارد که شیطان بر قلبش راه یابد، پس هرگاه اىنچنین نمود قلب او را پر از محبت (خودم) مىنمایم تا آنجا که قلب او را تماماً متوجه خود نمایم، و دل او را فارغ از دنیا، و اشتغال او را براى آخرت قرار دهم، و او را مانند محبینِ دیگر خود متنعم سازم، و باز نمایم چشم و گوش قلبش را تا اىنکه بشنود (کلام مرا) و نظر کند به جلالت و عظمت من، و چنان کنم که لذتهاى دنیا را دشمن بدارد و او را از دنیا بترسانم و دور گردانم همچنان که چوپان گوسفندان خود را از چراگاههاى خطرناک مىراند و دور مىسازد، و هرگاه بندهاى باىن مقام رسىد از مردم فرار کند و عزلت را اختیار نماید، و منتقل شود از دنیاى فانى به آخرت باقى، و از وساوس شیطانى فرار نماید و به خداوند رحمان پناه برد.
یَا أَحْمَدُ! لَأُزَیِّنَنَّهُ بِالْهَیْبَهِ وَ الْعَظَمَهِ فَهَذَا هُوَ الْعَیْشُ الْهَنِىءُ وَ الْحَیَاهُ الْبَاقِیَهُ وَ هَذَا مَقَامُ الرَّاضِینَ فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَائِی أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُکْراً لَا یُخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِکْراً لَا یُخَالِطُهُ النِّسْیَانُ وَ مَحَبَّهً لَا یُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّهَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِذَا أَحَبَّنِی أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی فَلَا أُخْفِی عَلَیْهِ خَاصَّهَ خَلْقِی فَأُنَاجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّى یَنْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ کَلَامِی وَ کَلَامَ مَلَائِکَتِی وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی وَ أُلْبِسُهُ الْحَیَاءَ حَتَّى یَسْتَحِیَ مِنْهُ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ وَ یَمْشِیَ عَلَى الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلَ قَلْبَهُ وَاعِیاً وَ بَصِیراً وَ لَا أُخْفِی عَلَیْهِ شىء [شَیْئَاً مِنْ جَنَّهٍ وَ لَا نَارٍ وَ أُعَرِّفَهُ بِمَا یَمُرُّ عَلَى النَّاسِ فِی یَوْمِ الْقِیَامَهِ مِنَ الْهَوْلِ وَ الشِدَّهِ وَ مَا أُحَاسِبُ بِهِ الْأَغْنِیَاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ وَ أُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْکَراً یَسْأَلُهُ وَ لَا یَرَى غَمَّ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَهَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتَّى أَنْصِبَ لَهُ مِیزَانَهُ وَ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَانَهُ ثُمَّ أَضَعُ کِتَابَهُ فِی یَمِینِهِ فَیَقْرَأُ مَنْشُوراً ثُمَّ لَا أَجْعَلُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ تَرْجُمَاناً فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّینَ.
یَا أَحْمَدُ! چنین کسی را به هیبت و بزرگى زینت دهم، و اىن است عیش گوارا و زندگى همىشگى، و اىن است مقام راضىشدگان به رضاىت من، و هرکس براى رضاى من عملى را به جا آورد سه خصلت را ملازم او گردانم، معرفتى که با آن جهل نباشد، و ذکرى که با آن فراموشى نباشد، و محبت خود را به او روزى گردانم به طورى که محبت مخلوقین در قلب او أثر نکند، و چون مرا دوست بدارد او را دوست خواهم داشت و دیده او را متوجه جلالت خود گردانم، و در اىن وقت است که چیزى را از او مخفى و پنهان نمىدارم، و خواص و نیکان خلقِ خود را از او مخفى نمىسازم، و در تاریکىِ شب و روشنى روز با او سخن مىگویم تا گاهى که مجالست و سخنگفتنش با مردم قطع شود، و به او بشنوانم کلام خود و کلام ملائکه را، و او را به اسرارى که مخلوقِ خود را از آنها آگاه نکردهام عارف گردانم، و لباس حیا را بر او بپوشانم تا همهی مردم از او شرم و حیا کنند، و راه رود در زمىن در حالى که آمرزیده شده باشد؛ و دل او را حافظ و بصیر قرار مىدهم، و مخفى نباشد از چشم او بهشت و جهنم، آگاهش کنم با اطلاعش نمایم از آنچه که بر مردم در قیامت مىگذرد از أهوال و چگونگى باز خواست نمودنم از ثروتمندان و فقرا و علما و جاهلان، و قبر او را نورانى گردانم، و بر او وارد نمایم نکیر و منکر را که از او سؤال کنند و نبیند سختى مرگ و ظلمت قبر و لحد و أهوال قیامت را تا اىنکه به پاى مىزان اعمال آید، و نامه عملش را به دست راست او دهم و بلا واسطه با او سخن گویم، و اىنها صفات محبین من است.
یَا أَحْمَدُ! اجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَکَ وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَکَ حَیّاً لَا تَغْفُلْ أَبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأَیِّ وَادٍ هَلَکَ.
یا أحمد! قرار بدهم همت خود را یک همت، و زبان خود را یک زبان، و زنده نگاه بدار بدن خود را، و غافل از من مباش؟ زیرا هرکه غافل از من شود باک ندارم از اىنکه در کدام وادى هلاک گردد.
یَا أَحْمَدُ! اسْتَعْمِلْ عَقْلَکَ قَبْلَ أَنْ یَذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لَا یُخْطِئُ وَ لَا یَطْغَى.
یا أحمد! عقل خود را به کار وادار پیش از اىنکه برود و هرکه عقل خود را به کار وادارد هیچ گاه در امرى خطا و طغیان نمىکند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی لِأَیِّ شَیْءٍ فَضَّلْتُکَ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ بِالْیَقِینِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ سَخَاوَهِ النَّفْسِ وَ رَحْمَهٍ بِالْخَلْقِ وَ کَذَلِکَ أَوْتَادُ الْأَرْضِ لَمْ یَکُونُوا أَوْتَاداً إِلَّا بِهَذَا.
یا أحمد! آیا مىدانى چرا تو را بر ساىر پیغمبران فضیلت و برترى دادم؟ گفت: علت آن را نمىدانم، فرمود: به سبب یقین و حسن خلق و سخاوت نفس و مهربان بودنت به مردم، و اىن چنیناند أوتاد زمىن که اىشان هم أوتاد نمىشوند مگر باىن صفات.
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا جَاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسَانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانَ کَافِراً تَکُونُ حِکْمَتُهُ حُجَّهً عَلَیْهِ وَ وَبَالًا وَ إِنْ کَانَ مُؤْمِناً تَکُونُ حِکْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهَاناً وَ شِفَاءً وَ رَحْمَهً فَیَعْلَمُ مَا لَمْ یَکُنْ یَعْلَمُ وَ یُبْصِرُ مَا لَمْ یَکُنْ یُبْصِرُ فَأَوَّلُ مَا أُبَصِّرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتَّى یُشْغَلَ بِهَا عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَ أُبَصِّرُهُ دَقَائِقَ الْعِلْمِ حَتَّى لَا یَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ.
یَا أَحْمَدُ! هرگاه شکم بندهاى خالى بود و زبان خود را حفظ نمود، حکمت را به او تعلیم و إلقاء کنم، اگر چه کافر باشد و لیکن اگر کافر باشد حکمت و دانائیش بر او حجت و وزر و وبال خواهد بود، و اگر مؤمن باشد حکمت و دانائیش براى او نور و راهنما و شفاى سینهاش خواهد بود، پس مىداند آنچه را که قبلا نمىدانست و مىبیند آنچه را که پیش از اىن نمىدید، و اولین چیزى که او را به آن بىنا مىکنم عیوب نفس خودش مىباشد و از عیبجوئى مردم روى برگرداند، و بىنا مىگردانم او را به دقاىق نکات علمى تا اىنکه شیطان بر او مسلط نگردد.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الْعِبَادَهِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ فَمَنْ صَامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسَانَهُ کَانَ کَمَنْ قَامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فِی صَلَاتِهِ فَأُعْطِیهِ أَجْرَ الْقِیَامِ وَ لَمْ أُعْطِهِ أَجْرَ الْعَابِدِینَ
یَا أَحْمَدُ! هیچ عبادتى نزد من دوستداشتنىتر از روزهگرفتن و خاموشى نیست، و هر که روزه گرفت ولی زبان خود را حفظ نکرد، همانند کسى است که باىستد براى نماز و چیزى نخواند، پس اجر اىستادن به او داده مىشود و لیکن اجر عبادتکننده را به او نمىدهند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی مَتَى یَکُونُ لِیَ الْعَبْدُ عَابِداً؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ! قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ صَمْتٌ یَکُفُّهُ عَمَّا لَا یَعْنِیهِ وَ خَوْفٌ یَزْدَادُ کُلَّ یَوْمٍ مِنْ بُکَائِهِ وَ حَیَاءٌ یَسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ وَ أَکْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیَا لِبُغْضِی لَهَا وَ یُحِبُّ الْأَخْیَارَ لِحُبِّی إِیَّاهُمْ.
یَا أَحْمَدُ! آیا مىدانى چه وقت بنده عابد مىشود؟ معروض داشت: نمىدانم، فرمود: زمانى که هفت خصلت در او جمع شود، و آن خصلتهاى هفتگانه عبارتند از:
۱- ورع و پرهیزکارى که او را از حرامها نگاه دارد،۲- خاموشى که او را از سخنان بىهوده باز دارد، ۳- خوفى که هر روز بر گریهاش بىفزاىد، ۴- حیائى که او را در پنهانى از من خجل و شرمندهاش نماید، ۵- به اندازهی سدّ جوع از دنیا بخورد (و به قدر ساتر بدن لباس بپوشد) ۶- دشمن بدارد دنیا را چون من دنیا را دشمن مىدارم ۷- دوست بدارد نیکوکاران را چون من اىشان را دوست مىدارم.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ کُلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی حَتَّى یَأْخُذَ قُوتاً وَ یَلْبَسَ دُوناً وَ یَنَامَ سُجُوداً وَ یُطِیلَ قِیَاماً وَ یَلْزَمَ صَمْتاً وَ یَتَوَکَّلَ عَلَیَّ وَ یَبْکِیَ کَثِیراً وَ یُقِلَّ ضَحِکاً وَ یُخَالِفَ هَوَاهُ وَ یَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یَطْلُبَ رِضَاىَ وَ یَفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یَشْغَلَ بِذِکْرِی اشْتِغَالًا وَ یُکْثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً وَ یَکُونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِیاً وَ یَکُونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاهِ ذَاکِیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَیِّماً عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیباً وَ جَلِیساً.
یا أحمد! چنین نیست که هر کس بگوید خدا را دوست مىدارم مرا دوست داشته مگر آنکه از دنیا فقط قوت روزانه خود را بگیرد، و لباس ساده را بپوشد، و خواب رود در حال سجده، و طول دهد اىستادن (در نماز) را، و خود را به خاموشى عادت دهد، و توکل بر من داشته باشد، و بسیار گریه کند، و کمتر بخندد، و مخالفت هواى نفس خود کند، و مسجد را خانهی خود قرار دهد و مصاحب علم و زهد باشد، و علما را دوست بدارد، و با فقرا رفیق گردد، و رضاى مرا بطلبد، و از گناهکاران دورى نماید، و اشتغال به ذکر من داشته باشد، و تسبیح و تحمىد مرا گوید، و در عهد و پیمان خود راستگو باشد، و به وعدههاى خود وفا کند، و قلبش پاک باشد، خاصه در نماز و جدى و کوشا باشد در واجبات، و راغب و ماىل باشد به ثوابهائى که نزد من است، و از عذابهاى من خائف و ترسان باشد، و با دوستان من همنشینى و معاشرت کند.
یَا أَحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاهَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِکَهِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّهً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیَتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیْکَ سَلَامِی وَ مَحَبَّتِى.[۳۰]
یا أحمد! اگر بندهاى نماز بخواند به اندازهی نمازهاى اهل آسمان و زمىن، و روزه بگیرد به اندازهی اىشان، و پرهیز کند از طعام مانند ملائکهها، و لباسش به اندازهی لباس برهنگان باشد، و من ببینم در قلبش ذرهاى از دوستى دنیا و یا شهرت بىن مردم و یا حبّ ریاست و یا زینت آلات در آن را، هر آینه او را داخل بهشت نخواهم نمود و محبّت خود را از او دور خواهم کرد، و بر تو باد (اى حبیب و رسول من یا محمّدf) سلام و محبت من.
آثار و برکات ذکر یونسیه
از اذکاری که خوب است عزیزان در حین اعتکاف با آن مأنوس باشند و راه ورود آن را به قلب خود باز کنند؛ ذکر یونسیه است. همان طور که حضرت یونسu در آن تنهاىی محض در وسط دریا، در شکم ماهی به خداوند عرضه داشت: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[۳۱] تو یگانه محبوب و مولا و فرمانرواى من هستى، بسیار بلندمرتبهاى، من از ظالمىن بودم ( که منتظر دستورات تو نشدم و با ظاهرشدنِ آثار بلا شهر را رها کردم).
شما الان بخواهید یا نخواهید در یک دریاى تنهاىی هستید، در شکمِ ماهی روزگار، و غیر از خدا هیچکس در هیچ شراىطی نیست که شما را نجات دهد. خیلی قدرت داشته باشید مثل شاه یک ساواک و یک ارتش دارید. دیدید که نتوانست به کمک آنها از قهر خدا نجات یابد. اگر به غیر خدا امىد داشته باشید هرگز آن غیرِ خدا نجاتتان نمىدهد ولی امىد به غیر خدا موجب روسیاهی انسان مىشود. حالا که متوجه شدید شما هم یونسوار در خلوت ظلمات اىن دنیا تنها هستید و هیچکس جز خدا نمى تواند شما را نجات دهد، یونسوار همان ذکر حضرت را در حال سجده تکرار مىکنید و امىد به نجات داشته باشید. چون در ادامه آیه مىفرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[۳۲] پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را (نیز) چنین نجات مىدهىم. یعنى به جهت اىن ذکر او را از نگرانی نجات دادیم و به همین شکل هر مؤمنی را نجات مىدهىم.
آیا ما در شکم ماهی دنیا در ظلمات نیستیم؟ آیا قلبمان در عبادات و دعا به راحتی با ما همراهی مىکند؟ آیا از وسوسههاى شیطان آزاد است؟ آیا همواره به وجود مقدس امام زمانمانg توجه داریم و گرفتار ظلماتِ غفلتها نیستیم؟ پس باىد ما هم مانند حضرت یونسu ، متوجه باشیم در اىن ظلماتِ محرومىت باىد کاری براى خود بکنیم. حضرت یونس در آن تنهاىی محض، امىدش به خدا را از دست نداد. در واقع با اىن ذکر عرضه داشت: خداىا! تو همه کارهاى، هم در اىنکه مرا بىن همه ساکنان کشتی طعمه اىن ماهی کردى، و هم در اىنکه مرا نجات مىدهى.
حضرت یونسu در حدّی بسیار عمىقتر از قبلْ به جاىی رسىدند که خدا همه کاره عالم است، در آن کشتی وقتی قرعه زدند که چه کسی را جلو آن ماهی بىندازند، اسم آن حضرت در آمد، آنها دیدند او آقاى خیلی محترمى است، دوباره قرعه کشیدند دوباره قرعه به اسم آن حضرت در آمد. دفعه سوم قرعه کشیدند باز به نام آن حضرت در آمد. خود حضرت فهمىدند نه؛ باىد خبرهاىی باشد، مسئله اتفاقی نیست. خیلی چشم بىدار مىخواهد که انسان بفهمد اىن حادثهها اتفاقی نیست. حضرت یونسu اىن نکته را فهمىدند که مشکل خودشان هستند و لذا در آن ظلماتِ شکم ماهی هم امىدواری به خدا را از دست ندادند و آن ذکر را رمزالرموز نجات خود یافتند و خداوند هم در طرح موضوعِ حضرت یونسu ما را متوجه ذکر آن حضرت نمود تا راه نجات خود را بشناسیم.
از امام صادقu داریم جهت رفع نگرانی بگو: ««لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»، و خدا هم فرمود: «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[۳۳]
امامu متوجهاند اگر گفته بود «کَذلِکَ نُنْجِی یونس» ذکرْ صِرفاً مربوط به حضرت یونسu مىشد، ولی موضوع را براى نجات هر مؤمنی وسعت داد. پس ما هم با اىن ذکر مىگوییم؛ خداىا! فقط تو همه کاره هستى، تمام دلم به تو است «سبحانک» من در زندگی دنیاىی و در انتخابهایم، خراب کردم.
شما آمدهاىد در اىن مسجد و در اىن اعتکاف که بگویید خداىا ما خراب کردهایم، ولی امىد بخشش داریم. امىدتان هم به قسمت آخر آیه است که فرمود: «کَذَلِکَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ» خدا؛ خودت گفتهاى اىنگونه مؤمنین را نجات مىدهى. تعداد گفتن آن ذکر را در حال سجده، چهارصد مرتبه یا نیمساعت فرمودهاند.
از جمله اعمالی که نجاتبخش است و حین اعتکاف خوب است عزیزان متوجه آن باشند، ذکر صلوات[۳۴] و نمازهاى نافله است. حالا که همه نافلههاتان را انجام ندادهاىد پس بىاىید هر وقت رسىدید نماز نافله بخوانید و چون نمىدانید چه اندازه از نمازهاى نافله را انجام ندادهاىد، آنقدر بخوانید و خواندن آن را ادامه دهىد که در همان حدّ ندانید چه اندازه نماز نافله خواندهاىد.
از خواندن قرآن و تدبّر در آن غافل نباشید. سعی کنید اعمال امّ داوود را به نحو شایسته و کامل انجام دهید که برکات خاص خود را دارد.
«خداىا! به حقیقت امىرالمؤمنینu عیدی ما برکت هر چه بیشتر به اعتکافمان باشد، آنگونه که به اعتکاف اولیاءات برکت مىدهى».
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
[۱] – سوره بقره، آیه ۱۲۵.
[۲] – امىد است عزیزانی که در جهت آمادگی شراىط براى انجام عمل اعتکاف و کمک جهت موفقیت معتکفین تلاش مىنماىند، به پاداش و اجری ناىل شوند که خداوند براى حضرت ابراهیم و اسماعیل«علیهماالسلام» قرار داد.
[۳] – سوره ابراهیم، آیه ۵.
[۴] – وسائلالشیعه، ج ۸ ، ص ۹۸.
[۵] – وسائلالشیعه، ج ۱۰، ص ۴۷۵.
[۶] – بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۱۲۶.
[۷] – اقبـال الاعمال، ج ۳، ص۱۹۱.
[۸] – براى پیگیری موضوع برکات ماه رجب و اعمال آن به کتاب «ماه رجب؛ ماهِ یگانه شدن با خدا» مراجعه فرماىید.
[۹] – کنزالعمال، ج ۸ ، حدیث شماره ۲۴۰۰۶.
[۱۰] – کنزالعمال، ج ۸ ، ص ۵۳۱.
[۱۱] – کنزالعمال، ج ۸ ، ص ۵۳۲.
[۱۲] – قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِu: کَانَتْ بَدْرٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمْ یَعْتَکِفْ رسولاللهf فَلَمَّا أَنْ کَانَ مِنْ قَابِلٍ تَکَفَ عَشْرَیْنِ عَشْراً لِعَامِهِ وَ عَشْراً قَضَاءً لِمَا فَاتَهُ(منلاىحضرهالفقیه، ج۲، ص ۱۸۴)
[۱۳] – سوره مؤمنون، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
[۱۴] – بحارالأنوار، ج ۹۴، ص۱۳۰، باب ۶۶ – فضل الاعتکاف
[۱۵] – اىنکه بعضی از علماى گرامى بر اساس بعضی رواىات به معتکف اجازه دادهاند که مىتواند به عیادت بىمار برود و در تشییع جنازه شرکت کند، شاىد در رابطه با اعتکافهاى طولانی باشد.
[۱۶]– بحارالانوار، ج ۶ ، ص ۲۶۳.
[۱۷] – براى بررسى بیشتر در مورد آزادی از گذشته و آینده، به کتاب «عالَم انسان دینى» و یا به مباحث «چگونگی فعلیتیافتن باورهاى دینى» رجوع فرماىید.
[۱۸] – سوره نحل، آیه ۹۷.
[۱۹] – سوره نحل، آیه ۹۶.
[۲۰] – اساس کتاب «لقاءالله» از آیتاللهملکی تبریزى«رحمهاللهعلیه» بر مبناى حدیث معراج است و بسیاری از کتابها و دستورالعملهاى اساسی همه بر مبناى حدیث معراج است. حضرت آیتالله مصباح یزدی آن حدیث را به طور مختصر شرح کردهاند که تحت عنوان «راهیان کوی دوست» چاپ شده است.
[۲۱] – ارشادالقلوب دیلمى، ج ۱، باب ۵۴، ص ۱۹۹- بحارالانوار ج۷۷، ص ۲۱.
[۲۲] – «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ یَعْقُوبَ* قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (سوره هود، آیات۷۱ و ۷۲) و همسر او – در آن موقعی که آن دو فرشته با ابراهیم در حال گفتگو بودند- اىستاده بود پس آماده بارداری شد، پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم* [همسر ابراهیم] گفت اى واى بر من، آیا فرزند آورم با آنکه من زن پیری هستم و اىن شوهرم پیرمرد است، واقعاً اىن چیز بسیار عجیبى است.
[۲۳] – هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاء * فَنَادَتْهُ الْمَلآئِکَهُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِکَلِمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ» (سوره آل عمران، آیات ۳۸ و ۳۹) آنجا [بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعاىى * پس در حالى که وى اىستاده [و] در محراب [خود] دعا مىکرد، فرشتگان او را ندا دردادند که خداوند تو را به [ولادت] یحیى که تصدیق کننده [حقانیت] کلمه الله [= عیسى] است و بزرگوار و خویشتندار و پیامبرى از شاىستگان است، مژده مىدهد.
[۲۴] – «قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا * وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا» (سوره مریم، آیات ۴ و ۵) گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو ناامىد نبودهام * و من پس از خویشتن، از بستگانم بىمناکم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى (و جانشینى) به من ببخش.
[۲۵] – سوره مریم، آیه ۷.
[۲۶] – سوره مریم، آیه ۸.
[۲۷] – سوره مریم، آیه ۱۰.
[۲۸] – بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۲۷.
[۲۹] – سوره انبیاء، آیه ۱۰
[۳۰] – إرشاد القلوب إلى الصواب، ج۱، ص ۱۹۹.
[۳۱] – سوره انبیاء، آیه ۸۷.
[۳۲] – سوره انبیاء، آیه ۸۹.
[۳۳] – المىزان، ج ۱۷، ص ۳۱۹- الصافى، ج ۲، ص ۱۰۳، نقل از کتاب چلچراغ سالکان، ص ۶۸.
[۳۴] – در رابطه با قهم جاىگاه ذکر صلوات خوب است به کتاب «صلوات بر پیامبرf ، عامل قدسىشدن روح» رجوع فرماىید.
منابع مقاله: سایت فرهنگی المیزان، استاد اصغر طاهرزاده؛