روزها را با توسل کردنم شب میکنم
دارم از این ناحیه خود را مقرب میکنمخلق تحویلم نمیگیرند، تحویلم بگیر
تو که تحویلم نمی گیری همهش تب میکنمعقل را از بارگاه عشق بیرون کردهاند
خویش را دارم به دیوانه ملقب میکنماختیار “عبد” یا “رب” را به دست من دهند
اختیارا خویش را عبد و تو را رب میکنممن که عادت کردهام شبها به درس عاشقی
روزها فکر فرار از دست مکتب میکنمدیشبم از دست رفت و حسرتش را میخورم
گرچه امشب آمدم گریه به دیشب میکنمگفت کارت چیست گفتم چند سالی میشود
کفشهای گریه کنها را مرتب میکنممن تمام خلق را یک روز عاشق میکنم
من تمام شهر را از تو لبالب میکنمهر سحر از پنجتن، گریه تقاضا کردهام
هر چه را دادند یکجا خرج زینب میکنم
علی اکبر لطیفیان





ثبت دیدگاه