خسته از دود و آهن و سیمان ،خسته از دست دیگران گنجشک
با همان بال های خون آلود، پر کشیده به این کران گنجشک
می تکاند غبار بالش را، زیر بارانِ نرم ِ فواره
تا وضویی دوباره تازه کند، آخرین مرغک جهان گنجشک
مثل دیگر پرنده ها او هم، بال در بال عاشقی دارد
دل به پرواز دیگری بسته است، دل به آن روی آسمان گنجشک
بالِ معراج واقعی اینجاست، این حوالی، پرندگی خوب است
این حوالی که میزبان سیمرغ ،این حوالی که میهمان گنجشک
کاش عطار میسرود از نو، منطق الطیر ِزیر ِگنبد را
مثل هدهد سکوت خواهد کرد ،تا پریدن به قاف جان گنجشک
ملکوتی برای پرواز است، اعتکافی برای دل کندن
سر به مهر ستارهها دارد، مثل دیگر پرندگان گنجشک
گرچه بالی شکسته تر دارد ،چشم هایی همیشه تر دارد
از زمین و زمان گلایه نکرد ،یک زمان ، پیش این و آن گنجشک
باز هم لحظه های افطار است، اشک هایش دوباره جاری شد
بال در بال دیگران پر زد ،باز هم سوی آشیان گنجشک
به هوایی که باز بر گردد ، به همان لحظه های روحانی
به همان ندبه های پیش از این ، به همان دل، همان زبان گنجشک
ثبت دیدگاه